Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
geschwisterlich <adj.> U مانند خواهر و برادر
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
Großnichte {f} U دختر پسر برادر
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Enkeltochter {f} U دختر نوه [دختر پسر یا دختر دختر]
Schwester {f} U خواهر
weibliches Geschwisterkind {n} U خواهر
Schwesterchen {n} U خواهر [خطاب]
Halbschwester {f} U خواهر ناتنی
Geschwister {pl} U خواهر و برادران
geschwisterlich <adj.> U خواهر و برادرانه
Stiefschwester {f} U خواهر ناتنی
Schwesterherz {n} U خواهر [خطاب]
Schwager {m} U شوهر خواهر
Neffe {m} U پسر خواهر
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
Großneffe {m} U بچه پسر خواهر
Geschwisterkind {n} U یک بچه از خواهر و برادران
Neffe {m} U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Schwägerin {f} U زن برادر
Schwager {m} U برادر زن
Bruder {m} U برادر
männliches Geschwisterkind {n} U برادر
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Schwesterherz, kannst du mir da helfen? U ای خواهر میتوانی به من با این کمک کنی؟
Stiefbruder {m} U برادر ناتنی
Zwillingsbruder {m} U برادر دوقلو
Brudervolk {n} U ملت برادر
Blutsbruder {m} U برادر همخون
Brudermörder {m} U برادر کشی
Brüderlein {n} U برادر کوچک
großer Bruder {m} U برادر بزرگ
älterer Bruder {m} U برادر بزرگ
Brüderchen {n} U برادر کوچک
Neffe {m} U پسر برادر
kleiner Bruder {m} U برادر نوزاد
kleiner Bruder {m} U برادر کوچک
Halbbruder {m} U برادر ناتنی
Brüderlein {n} U برادر نوزاد
Brüderchen {n} U برادر نوزاد
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
Großneffe {m} U بچه پسر برادر
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
ungleiche Brüder {pl} U اشخاصی که اسما برادر هستند.
Halbbruder mütterlicherseits U برادر امی [ناتنی از طرف مادر]
Mein Bruder steht vor der größten Herausforderung seiner Laufbahn. U برادر من بابزرگترین چالش در مسیر شغلش روبرو است.
Tochter {f} دختر
Enkeltochter {f} U دختر دختر
Enkelin {f} U دختر دختر
Erbtochter {f} U دختر خلف
Enkeltochter {f} U دختر پسر
Geliebte {f} U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Enkelin {f} U دختر پسر
Cousine {f} U دختر خاله
Cousine {f} U دختر دایی
Cousine {f} U دختر عمه
Cousine {f} U دختر عمو
Enkel {m} U پسر دختر
Enkelsohn {m} U پسر دختر
Blondine {f} دختر مو بور
Base {f} U دختر عمو
Base {f} U دختر دایی
Base {f} U دختر خاله
Blumenmädchen {n} U دختر گل فروش
Callgirl {n} U دختر تن فروش
Flittchen {n} U دختر هرجایی
Dorfmädchen {n} U دختر دهاتی
Erbtochter {f} U وارث [دختر]
Base {f} U دختر عمه
Callgirl {n} U دختر تلفنی
Aschenbrödel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Gazale [ein Mädchenname] غزاله [اسم دختر]
Aschenputtel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Backfisch {m} U دختر نوجوان و نادان
Schneckchen {n} U آلت تناسلی دختر بچه
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
Musche {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Muschi {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Lulu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Mumu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Frauen aufreißen <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Großneffe {m} U پسر پسربرادر زن یا پسر خواهر شوهر وغیره
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bräute aufreißen gehen <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Das ist ein prima Mädchen, die ist unheimlich auf Draht. U این دختر محشری است. این [زن] خیلی باهوش و زرنگ است.
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Enkelsohn {m} U پسر نوه پسر [پسر یا پسر دختر]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com