Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (2099 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
Kamerad {m} U دوست
Kumpel {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Gefährte U دوست
Bekannte {f} U دوست
Freund {m} U دوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Florist {m} U گل دوست
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Geliebte {m} U دوست پسر
Geliebte {f} U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartner {m} U دوست پسر
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
lieben U دوست داشتن
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Formalist {m} U تشریفات دوست
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Altruist {m} U نوع دوست
gefallen U دوست داشتن
mögen U دوست داشتن
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
gute Freunde U دوست های صیمی
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0من دوست ندارم مزاحم شما باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com