Deudic | معمولا | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی


Total search result: 12 (2216 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	normalerweise <adv.> U	معمولا
	üblicherweise <adv.> U	معمولا
	gewöhnlich <adv.>	معمولا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	im Allgemeinen U	به طور کلی [معمولا]
	generell <adv.> U	عموما [معمولا] [بطور کلی ]
	apothekenübliche Produkte U	کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
	Ich wasche meine Wäsche normalerweise bei [mit] 40 Grad C. U	معمولا من لباسهایم را در ۴۰ درجه سانتیگراد می شورم.
	Die Schuld am schlechten Benehmen von Kindern liegt in der Regel bei den Eltern. U	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
	Jemandem die Beichte abnehmen U	اعتراف به گناه کسی را شنیدن [معمولا کشیش کاتولیک]
	Normalerweise besuchen [bereisen] wir keine teuren Orte. U	ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
	Cheddarkäse {m} U	پنیر چدر [شهری در انگلیس] [پنیری معمولا زرد رنگ و تند مزه]
	Cheddar {m} U	پنیر چدر [شهری در انگلیس] [پنیری معمولا زرد رنگ و تند مزه]

Recent search history

Forum search

1	Durchlessen
2	Kontrast
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)