Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 46 (2039 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Geschlossen U بسته [مغازه]
Ruhetag U بسته [علامت روی در مغازه]
Ballen {m} U بسته
Bündel {n} U بسته
Büschel {n} U بسته
Armvoll {m} U بسته [یک]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bündelung {f} U بسته بندی
Klammer zu U پرانتز بسته
gesperrt <adj.> <past-p.> U بسته شده
Frachtstück {n} U بسته بندی
Bindfaden {m} U نخ بسته بندی
Verpackung {f} U بسته بندی
Pauschalreise {f} U گشت بسته ای
schlingen U بسته بندی کردن
Buchumschlag {m} U بسته بندی کتاب
Buchhülle {f} U بسته بندی کتاب
packen U بسته بندی کردن
Förderpaket {n} U بسته کمک مالی
Hilfspaket {n} U بسته کمک مالی
Überwachungskamera {f} U دوربین مدار بسته
Mir sind die Hände gebunden. <idiom> U دستهایم بسته اند.
schließende runde Klammer {f} U پرانتز خمیده بسته
Pauschalreise {f} U مسافرت بسته بندی
An welchem Tag ist es geschlossen? U چه روزی بسته است؟
vor Anker liegen U با لنگر بسته شده
Unterbringung {f} auf engem Raum [in festen Baugruppen] U بسته بندی [مهندسی برق]
Konfektionierung {f} U بسته بندی [مهندسی برق]
Blindschreiben {n} U ماشین نویسی با چشم بسته
Sparpaket {n} U بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
Embolie {f} U بسته شدن رگ به علت انعقاد خون
Wegen Ferien geschlossen U بخاطر تعطیلات بسته است [علامت]
auf Reede liegen U در لنگرگاه [دور از ساحل ] با لنگر بسته بودن
für den Verkehr gesperrt sein U برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
Wegen Umbau geschlossen U بخاطر ترمیم بسته است [علامت در معماری]
Jemandem sind die Hände gebunden <idiom> U دستهای کسی بسته بودن [اصطلاح مجازی]
Würden Sie bitte dieses Paket für mich wiegen? U می توانید لطفا این بسته را برایم وزن بکنید.
Verkehrskollaps {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Die Vase muss gut eingepackt werden. U گلدان باید با ماده محافظ درست بسته بندی شود.
Verkehrsinfarkt {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Stillstand {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
totaler Stau {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Das zweite Paket kommt vielleicht mit der zweiten Lieferung mit. U بسته دوم احتمالا با محموله دوم ارسال می شود.
aufstellen U بسته بندی کردن [در فرف گذاردن] [کنسرو کردن]
blockiert werden U مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
etwas mit links erledigen U کاری را چشم بسته انجام دادن [راحت و ساده انجام دادن]
Recent search history Forum search
1این موضوع دست و پایم را بسته است. (جلوی کارم را گرفته...)
1Mhd
1In auftrag gegeben
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com