|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
Total search result: 3 (777 milliseconds) | ارسال یک معنی جدید |
||
Menu |
Deutsch | Persisch | Menu |
---|---|---|---|
notfalls <adv.> U | در حال لزوم | ||
notfalls <adv.> U | اگر موقعیت پیش بیاید [در این وضعیت] | ||
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
|||
Other Matches | |||
Die Polizei war angewiesen, notfalls zu schießen. U | پلیس فرمان داشت که در حال لزوم تیراندازی کند. |
Recent search history | Forum search | |||
|
||||
|