Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (5717 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
bis [Akkusativ] <prep.> U تا [وقتی که]
auf Wunsch U وقتی که درخواست بشود
Wenn es dann soweit ist, ... U وقتی که موقعش رسید...
bei meiner Abreise U وقتی که عازم شدم
zum Vergleich U وقتی مقایسه می شوند
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
geschwollen <adj.> U پف کرده
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
bis in den Tod U تا وقتی که بمیرند [جان از دست دهند]
Erst als sie anrief, wurde mir das klar. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Abschiedsgeschenk {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
geschwollen <adj.> U باد کرده
geschwollen <adj.> U آماس کرده
Favorit {m} U عزیز کرده
Ich habe eine Reifenpanne. U من پنچر کرده ام.
Favoritin {f} U عزیز کرده [زن]
geschwollen <adj.> U ورم کرده
geklappt [gelungen] [umgangssprachlich] <past-p.> U کار کرده
jemanden im Zweifelsfall für unschuldig erklären U وقتی شک هست شخصی را بیگناه فرض کردن
Souvenir {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Schau mich bitte an, wenn ich mit dir rede. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
Mitbringsel {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
Wenn die Kacke am Dampfen ist. <idiom> U وقتی که گند کاردر آمد. [اصطلاح رکیک ]
Treffen wir uns doch einmal [zu einem Plausch] . U بیا همدیگر را یک وقتی برای گپ ملاقات کنیم.
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
laut und deutlich U بلند و واضح [وقتی کسی سخنگویی می کند]
versteckte Information {f} U اطلاعات پنهان کرده
Bratfisch {m} U ماهی سرخ کرده
Bratwurst {f} U سوسیس سرخ کرده
Faust {f} U دست گره کرده
Schriftrolle {f} U نوشته لوله کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
Mein Vater kam dahinter, dass ich rauchte, als ich 15 war. U وقتی که ۱۵ ساله بودم پدرم پی برد که من سیگار می کشیدم.
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Wenn ich so etwas sehe, stellen sich mir die Haare auf. U وقتی من همچه چیزی میبینم موهایم سیخ می شوند.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Wenn ich nur daran denke, kommt es mir schon hoch! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
Als er sie verließ, brach für sie eine Welt zusammen. U دنیای او [زن] بهم خورد وقتی که او [مرد] او [زن] را ترک کرد.
Ich bin es leid. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
betroffen <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
schockiert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
Ich habe es satt. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
erschüttert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Ich habe es satt. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Er war völlig am Boden zerstört, als seine Frau ihn verließ. U وقتی که زنش او [مرد] را ترک کرد روحش خرد و افسرده شد.
Als seine Entscheidung bekannt wurde, war in der gesamten Fußballwelt die Hölle los. U وقتی که تصمیم او [مرد] اطلاع عمومی شد در جهان فوتبال غوغا شد.
Kann ich an Bord Fahrkarten kaufen? U می توانم وقتی که سوار شدم بلیط [اتوبوس یا قطار] بخرم؟
Gott sei Dank! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
abgebrochene Worte U واژه های ناواضح و گنگ [وقتی کسی صحبت میکند]
Wenn sie sich einmal entschieden hat, da beißt die Maus keinen Faden ab. [ da fährt die Eisenbahn drüber.] U وقتی که او [زن] تصمیم خود را گرفت دیگر کاملا قطعی است.
Sie rief ihre Schwester an, während ich duschte und mich fertig machte. U او [زن] وقتی که دوش می گرفتم و خودم را آماده میکردم به خواهرش زنگ زد.
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Sie war ins Visier der Ermittler geraten. U او توجه بازجویان را جلب کرده بود.
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Ist der Zug [Bus] verspätet? U قطار [اتوبوس] دیر کرده است؟
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
Sämtliche Flugzeuge haben Startverbot bis sich der Nebel lichtet. U همه پروازها تا وقتی که مه از بین برود باید روی زمین بمانند.
Wenn ich daran denke, tut es immer noch weh. U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
Was hat er denn verbrochen? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
Wir haben schon Schlimmeres durchgemacht. U ما بدتر از این را [در زندگی] تحمل کرده ایم.
Pommes frites {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
Pommes-Frites-Bude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Bratfisch mit Pommes frites U ماهی و قاچ سیب زمینی سرخ کرده
Frittenbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Die Dachrinne ist mit Blättern verstopft. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
Pommesbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Wie merkt man, wenn das Trommelfell gerissen ist U آدم چطور متوجه می شود، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Was macht man, wenn das Trommelfell geplatzt ist? U آدم چه کاری انجام میدهد، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Er fiel aus allen Wolken, als man ihm sagte, dass er ab nächsten Monat nach Köln versetzt würde. U وقتی به او گفتند که از ماه بعد به کلن منتقل می شود، از تعجب شاخ درآورد.
gewachsenes System, das nicht mehr weiterentwickelt werden kann U سیستم رشد کرده ای که دیگر قابل توسعه نباشد
Es ließ ihn nicht los. U این افکار او [مرد] را کاملا اشغال کرده بود.
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
Es ist zu Ende. U تمام شد.
Es ist aus. U تمام شد.
Es ist vorbei. U تمام شد.
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
Fritten {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Pommes {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
völlig <adj.> U تمام [کامل]
aus sein U تمام شدن
kosten U تمام شدن
vorbei sein U تمام شدن
komplett <adj.> U تمام [کامل]
vollständig <adj.> U تمام [کامل]
Aufzehrung {f} U تمام خوری
Vollbild {n} U تمام صفحه
Ich bestellte eine Portion Pommes frites zu meinem Steak. U من برای مخلفه با استیکم سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم.
vollzieher U مامور اجرایی دادگاه که اموال ورشکستگان را مضبوط کرده و به حراج میگذارد
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
Was sollte ich tun, wenn ich folgende Meldung bekomme: "Verbindung zum Server fehlgeschlagen"? U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
ganz aus U بطور سراسری تمام
Es ist alles vorbei. U همه اش [کاملا] تمام شد.
ganz vorbei U بطور سراسری تمام
das Geheimnis lüften U تمام موضوعی را لو دادن
alles ausplaudern U تمام موضوعی را لو دادن
Tageskarte {f} U بلیط تمام روز
Vollzeit {f} U تمام وقت [کار]
Fragment {n} U اثر هنری نا تمام
Das Geld geht langsam aus. U پول کم کم تمام می شود.
Leiste dein Bestes! U تمام تلاشت رو بکن!
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
mit dem falschen Fuß aufstehen <idiom> U تمام روزی بد خلق بودن
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
grundlegend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
tief greifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
durchgreifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
ganz <adj.> U همه [تمام] [همگی] [تماما]
vergriffen <adj.> U چاپ کالا تمام شده
konsequent <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
Ich war die ganze Nacht in meinem Bett auf. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
Bildrauschen {n} U پارازیت روی تمام صفحه نمایش
Summe aller äußeren Kräfte U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
das Vergangene U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
Ich habe den ganzen Morgen Schnee geschippt. U من تمام صبح برف پارو کردم.
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
Ein Unglück kommt selten allein. <proverb> U بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید. [ضرب المثل]
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Durchgehend warme Küche. U تمام روز غذای گرم سرو میکنیم.
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Alle Zugriffe auf die Datenbank werden protokolliert. U تمام دسترسی ها به بانک اطلاعاتی در سیستم ثبت خواهند شد.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
wuchten U زور زدن ،تمام نیرو را برای جابجایی چیزی بکار گرفتن
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Der Plan könnte ihn sein Land kosten. U این نقشه میتواند [به اندازه] کشورش برای او تمام بشود.
Das Krisenkuscheln zwischen Politik, Industrie und Gewerkschaften hat bislang zum Wohle des Landes funktioniert. U این خود شیرینی ریاکارانه بحران گرا بین سیاستمداران، صنعتگران و اتحادیه ها تا کنون به نفع کشور کار کرده است.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Als sein Vater starb, wurde er in die Geschäftsführung hineingeworfen. U وقتی که پدرش مرد او [مرد] مجبور شد [ناگهانی و بی تجربه] شرکت پدرش را بچرخاند.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
jemanden [etwas] ins Visier nehmen U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
jemanden [etwas] anvisieren U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Mein Geld ist alle. U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
vergriffen <adj.> U تمام شده [مصرف شده ]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
alle sein U خالی بودن [به ته رسیده بودن] [مصرف شده بودن] [تمام شده بودن]
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1خواستم همکاری کرده باشم
1das steckt ein Zettel
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
1آیا شما به ایران سفر کرده اید
1besser werden
1studiert
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1او مرد خیلی کار کرده
1übernahmeersuchen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com