Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Kauflustigen rissen sich um die Schnäppchen. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Tageshit U بهترین معامله امروز [علامت در مغازه]
Mit unserem Urlaub ist es jetzt aus [vorbei] . U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Die Pfosten sollten etwa einen Meter voneinander entfernt [im Abstand von einem Meter] aufgestellt werden. U تیرها [میله ها] باید حدود یک متر فاصله ازهم قرار داشته باشند.
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
so weit sein, dass ... U به جایی رسیده باشند که ... [به مرحله ای رسیده باشند که ...]
beste [-er oder -es] <adj.> U بهترین
Bestleistung {f} U بهترین اجرا
Aufwand {m} U تقلا
Mühe {f} U تقلا
Balgerei {f} U تقلا
Anstrengung {f} U تقلا
Hast du dich operieren lassen? U تو را عمل کردند؟
Bestzeit {f} U بهترین زمان [مسابقه]
das bisher beste Ergebnis U بهترین نتیجه تا به حال
versuchen U تقلا کردن
ringen U تقلا کردن
Anlauf {m} U کوشش [تقلا] [در آزمایشی]
strampeln U درگل تقلا کردن
zappeln U درگل تقلا کردن
erst beim zweiten Anlauf U تازه در دومین تقلا
am Ball sein <idiom> U در حال تقلا بودن
Wissenschaftler haben das fehlende Gen entdeckt. U دانشمندان ژن مفقود را شناسایی کردند.
Am letzten Dienstag habe ich mich einer Operation unterzogen. U سشنبه گذشته من را جراحی کردند.
Er wurde auf der Stelle entlassen. U او [مرد] را فورا اخراج کردند.
Es wurden ihm Fingerabdrücke abgenommen. U او [مرد] را انگشت نگاری کردند.
Die Verbrecher wurden genau unter die Lupe genommen. U جنایتکاران را بطور کامل بازجویی کردند.
Der Sprecher wurde verkabelt. U به سخنگو بلندگو دادند [وصل کردند] .
Wir ließen den Arzt kommen. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
Vorige Woche haben sie in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Vorige Woche wurde in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
sich bemühen etwas zu tun U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
Das zerquetschte Bein musste ihm abgenommen werden. U ساق پای له شده او [مرد] را باید قطع می کردند.
Hunger ist der beste Koch. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
Unsere Kinder sind alle aus dem Haus, bis auf eines [außer einem] [ausgenommen eines] . U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Ich wollte Zelten gehen, aber die anderen waren gleich dagegen. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Nur wenige Reporter wagten das Kriegsgebiet zu betreten. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Wissenschaftler haben festgestellt, dass das weibliche Gedächtnis leistungsfähiger ist als das männliche. U دانشمندان تعیین کردند که حافظه زنها قدرتمندتر از مردها است.
Der Zugriff erfolgte gleichzeitig in ganz Europa. U ماموران پلیس در یک زمان به محل ها [منازل] در سراسر اروپا حمله کردند.
einen Kanal eingestellt haben U کانالی را گرفته باشند
der Ansicht sein, dass ... U به این عقیده باشند که ...
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
irgendwo nichts zu suchen haben U دلیلی نباشد که در مکانی باشند
Abwaschwasser {n} U آبی که در آن ظرف شسته باشند
in keiner Beziehung zueinander stehen U هیچ رابطه ای با هم نداشته باشند
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Abwicklung {f} U معامله
Geschäft {n} U معامله
Behandlung {f} U معامله
Verhandlung {f} U معامله
Verhandeln {n} U معامله
Handel {m} U معامله
Asylberechtigter {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
Ihr könnt das Geschirr ruhig stehen lassen. U شماها میتوانید بشقاب ها را بگذارید باشند.
Asylberechtigte {m} , {f} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
Meine Beine kribbelten. U ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
handeln U معامله کردن
ein faires Geschäft U معامله ای منصفانه
Geschäftsvereinbarung {f} U معامله تجارتی
eine reelle Sache U معامله ای منصفانه
Barkauf {m} U معامله نقدی
Diskontgeschäft {n} U معامله با تخفیف
Abzahlungsgeschäft {n} U معامله قسطی
Schönen Tag noch! U روز خوبی داشته باشی!
Aufkauf {m} U معامله تجاری بزرگ
Bargeschäft {n} U معامله و تجارت نقدی
Effektenhandel {m} U معامله اوراق بهادار
ein Geschäft durchziehen U معامله ای انجام دادن
ein gutes Geschäft U معامله ای [تجارتی] سودمند
Abmachung {f} U معامله [ قرارداد] [قرار]
Deal {m} U معامله [اصطلاح روزمره]
Konto {n} U حساب [معامله اقتصادی]
Geschäftsunterbrechung {f} U انقطاع در تجارت [معامله]
ein Geschäft sausen lassen U تجارتی [معامله ای] را ول کردن
Großgeschäft {n} U معامله غول اسا
sich ein grünes Mäntelchen umhängen U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
Ich möchte mein eigenes Zuhause haben. U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
einen Verkauf [Geschäfte] tätigen U فروشی [معامله ها] را صورت دادن
Koppelungsgeschäft {n} U معامله وابسته [پیوسته] [اقتصاد]
ein Geschäft machen U معامله ای را با موفقیت انجام دادن
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
Sie können sich auf mich verlassen. U شما می توانید به من اعتماد داشته باشید [کنید] .
Schönen Feierabend! U روز خوبی داشته باشید! [بعد از کار]
sich lohnen U ارزشش را داشته باشد [کاری را انجام دهند]
ausgeübter Beruf U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
verhandeln um etwas [Akkusativ] U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
leer ausgehen U با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
Jemandem ein Ultimatum stellen U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
Erledigen von Bankgeschäften von Hause U انجام معامله های بانکی از خانه
Homebanking {n} U انجام معامله های بانکی از خانه
Jemanden anständig behandeln U با کسی عادلانه رفتار [معامله] کردن
Man kann da keine allgemeingültigen Regeln aufstellen. U قوانینی که شسته وروفته باشند برای این نمیتوان نصب کرد.
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
jemanden von etwas abbringen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U سنجش من این است که توشانس کمی داشته باشی.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Fachidiot {m} U شخصی که فقط در رشته خود تخصص داشته باشد.
jemandem etwas abgewöhnen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
verhandeln [über etwas mit Jemandem] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
Nahrungsmittelring {m} U گروه سفته باز در [معامله] مواد غذایی
Es ist schlechterdings alles verhandelbar. U تقریبا همه چیز قابل معامله است.
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
rechtliche Selbständigkeit {f} verbundener Unternehmen U مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
fehlendes Naheverhältnis {n} U مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Ich habe den Kopf so voll, dass ich mich kaum konzentrieren kann. U اینقدر ذهنم با مشکلات مشغول است که اصلآ نمی توانم تمرکز حواس داشته باشم.
aussehen wie ein [Affen] Arsch mit Ohren U شبیه به گه بودن [اصطلاح برای کسی که از او بیزار باشند ] [اصطلاح عامیانه]
Asylant {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند] [اصطلاح روزمره ] [اصطلاح رسمی]
Wenn diese Prognosen auch nur annähernd stimmen, wäre das ein großer Erfolg. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Schwänze {f} U گروهی که [برای معامله قماری] ازطریق خرید کلی انحصار میکنند [گروه خریدار سفته باز] [بورس سهام ]
Ring {m} [spekulative Aufkäufergruppe] [Börse] U گروهی که انحصار میکنند [برای معامله قماری] ازطریق خرید کلی [گروه خریدار سفته باز] [بورس سهام ]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com