Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 41 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
rund um die Uhr
U
بیست و چهار ساعته
[شبانهروزی ]
[روز و شب ]
Tag und Nacht
U
بیست و چهار ساعته
[شبانهروزی ]
[روز و شب ]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zweiundzwanzig
U
بیست و دو
zwanzig
U
بیست
[شماره]
einundzwanzig
U
بیست و یک
[شماره]
zwieundzwanzig
U
بیست و دو
[شماره]
am einundzwanzigsten August
U
در بیست و یکم اوت
Ich bin um elf Uhr zwanzig zurück.
U
ساعت یازده و بیست دقیقه بر میگردم.
silberne Hochzeit
{f}
U
جشن بیست وپنجمین سال عروسی
Viereck
{n}
U
چهار پهلو
Viereck
{n}
U
چهار ضعلی
Viereck
{n}
U
چهار گوش
aller Augen
{pl}
U
چهار چشمی
vier
U
چهار
[شماره]
Querstraße
{f}
U
چهار راه
Vier Monate alt.
U
چهار ماهه
[است]
.
Schemel
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Hocker
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Stuhl
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
die vier Grundrechenarten
{pl}
U
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
0,42
[Null Komma vier zwei]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
zu viert verreisen
U
چهار نفره سفر کردن
Grundrechenart
{f}
U
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
mindestens viermal in der Woche
U
کم کمش چهار بار در هفته
Barhocker
{m}
U
چهار پایه مخصوص پشت بار
Advent
{m}
U
هر یک از چهار یکشنبه پیش از میلاد مسیح
Aus der Ehe gingen vier Kinder hervor.
U
این زناشویی ناشی چهار بچه شد.
Adventssonntag
{m}
U
هر یک از چهار یکشنبه پیش از میلاد مسیح
Das
[Gesamt]
werk umfasst 4 Bände.
U
این کتاب چهار جلد است.
Raute
{f}
U
چهار ضلعی متساوی الاضلاع
[ریاضی]
ebenes Viereck
{n}
U
چهار ضلعی متساوی الاضلاع
[ریاضی]
rüsten
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
ein Gerüst aufstellen
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
Er stürzte das Bier in vier Zügen hinunter.
U
او
[مرد]
آبجو را با چهار تا جرعه طولانی قورت داد.
Karree
{n}
U
بلوک خانه ها
[که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
Häuserblock
{m}
U
بلوک خانه ها
[که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
Stillstand
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrsinfarkt
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
totaler Stau
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrskollaps
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen.
U
پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com
Close
Previous
Next
Loading...