Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 49 (4699 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Polizei {f} U پلیس
Bulle {m} U پلیس [اصطلاح روزمره]
Schandi {m} U پلیس [اصطلاح روزمره] [در اتریش]
Butz {m} U پلیس [اصطلاح روزمره] [در اتریش]
Kiberer {m} U پلیس [اصطلاح روزمره] [در اتریش]
Tschugger {m} U پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز] [در سوئیس]
Bulle {m} U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
Bulle {m} U پلیس [تحقیر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Zugriff {m} [Losschlagen bei einem Polizeieinsatz] U ورود ناگهانی پلیس [هجوم پلیس]
Diensthund {m} U سگ پلیس
Grenzschutz {m} U پلیس مرزبانی
Bereitschaftspolizei {f} U پلیس گشت
Polizeimarke {f} U مدال پلیس
Grenzwache {f} U پلیس مرزبانی
Grenzpolizei {f} U پلیس مرزبانی
Detektivin {f} U پلیس مخفی [زن]
Detektiv {m} U پلیس مخفی
auf der Flucht [vor der Polizei] sein U در فرار [از پلیس] بودن
Bahnpolizei {f} U پلیس راه آهن
Begleittrupp {m} U دسته افراد پلیس
Razzia {f} U حمله ناگهانی پلیس
Polizeirazzia {f} U ورود ناگهانی پلیس
Polizeirazzia {f} U حمله ناگهانی پلیس
Razzia {f} U ورود ناگهانی پلیس
Abmeldung {f} U لغو اقامت [نزد پلیس]
Aktion scharf {f} [gegen Jemanden] U بازرسی [مقابله] کسی [پلیس]
Ich habe sie davon abgebracht, zu Polizei zu gehen. U من او [زن] را منصرف کردم به [اداره] پلیس برود.
Großaufgebot {n} U تعداد زیادی [از افراد پلیس و یا غیره]
scharfes Vorgehen U بازرسی [ مقابله] کردن [مثال پلیس]
Großrazzia {f} U حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
Daraufhin erfolgte der Zugriff. U آن موقع بود که پلیس هجوم آورد.
Die Polizei ist mit einem Großaufgebot vertreten. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
einen Notruf tätigen U تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
fahnden [nach] [Jemandem] U [به] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
sich polizeilich melden [wegen eines Delikts] U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
sich polizeilich melden U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
Frischgefangener {m} [besonders Polizei, Militär] U تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
Schwerpunktkontrolle {f} [der Polizei] U محل بازرسی [نقطه مقابله] وسایل نقلیه [پلیس]
Die Polizei war angewiesen, notfalls zu schießen. U پلیس فرمان داشت که در حال لزوم تیراندازی کند.
Jemanden wegen Ruhestörung [bei der Polizei] anzeigen U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
sich polizeilich anmelden [Umzug] U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Der Zugriff erfolgte gleichzeitig in ganz Europa. U ماموران پلیس در یک زمان به محل ها [منازل] در سراسر اروپا حمله کردند.
Bei der Razzia wurden mehr als 1.000 CDs mit Raubkopien sichergestellt. U بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Wer das Gelände unbefugt betritt, muss mit einer polizeilichen Anzeige rechnen. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Recent search history Forum search
2دنبال پلیس میگردن
2دنبال پلیس میگردن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com