Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 6 (781 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
durchstehen U جان بدربردن ازخطر [زنده ماندن] [سپری کردن] [گذراندن] [زنده ماندن در رزم باززیستی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wenn ich das durchstehen kann, kann ich alles durchstehen. U اگر من بتوانم طاقت این رابیاورم همه چیز را می توانم تحمل کنم.
etwas [Akkusativ] durchstehen U تحمل کردن چیزی [طاقت چیزی را آوردن] [بردباری کردن در برابر چیزی]
etwas [Akkusativ] durchstehen U مقاومت کردن با مشکلی [یا موضوعی سخت]
etwas [Akkusativ] durchstehen U از پس [دست ] کاری برآمدن [حریف کاری شدن]
eine Krise [Turbulenzen] überstehen [durchstehen] <idiom> U وضعی بحرانی [آشوبی ] را تحمل کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com