Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Abschlag
{m}
U
کاهش ارزش
[سهام]
Abwertung
{f}
U
کاهش ارزش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Abstrich
{m}
U
کاهش
Abrechnung
{f}
U
کاهش
Abfall
{m}
U
کاهش
Abzug
{m}
U
کاهش
Abbau
{m}
U
کاهش
Beschränkung
{f}
U
کاهش
Abnahme
{f}
U
کاهش
Ermäßigung
{f}
U
کاهش
Nachlass
{m}
U
کاهش
Abschlag
{m}
U
کاهش
Reduktion
{f}
U
کاهش
Abtrag
{m}
U
کاهش
Abspannung
{f}
U
کاهش هیجان
Abschreibung
{f}
U
کاهش قیمت
Abschlag
{m}
U
کاهش
[قیمت]
Abwertung
{f}
U
کاهش اعتبار
Linderung
{f}
U
کاهش درد
Entvölkerung
{f}
U
کاهش جمعیت
zurückgehen
U
کاهش یافتن
Abrüstung
{f}
U
کاهش تسلیحات
Entwertung
{f}
U
کاهش قیمت
Abbau von Vorurteilen
U
کاهش تبعیضات
sich verschlechtern
U
کاهش یافتن
sinken
U
کاهش یافتن
geringer werden
U
کاهش یافتن
verfallen
U
کاهش یافتن
abnehmen
U
کاهش یافتن
Lockerung
{f}
U
کاهش
[اقتصاد]
Abfall
{m}
U
سقوط - کاهش
Entvölkerung
{f}
U
کاهش نفوس
Preisverfall
{m}
U
کاهش بها
Abnahme
{f}
U
کاهش وزن
Lohnkürzung
{f}
U
کاهش دستمزد
Äquivalent
{n}
U
هم ارزش
Preis
{m}
U
ارزش
etwas
[Akkusativ]
verringern
U
چیزی را کاهش دادن
etwas
[Akkusativ]
reduzieren
U
چیزی را کاهش دادن
Linderung
{f}
des Leidens
U
کاهش درد و رنج
etwas
[Akkusativ]
kürzen
U
چیزی را کاهش دادن
etwas
[Akkusativ]
einschränken
U
چیزی را کاهش دادن
versickern
U
تدریجا کاهش یافتن
im Sande verlaufen
U
تدریجا کاهش یافتن
schwinden
U
تدریجا کاهش یافتن
Absetzung
{f}
U
کسر
[کاهش]
[تفریق ]
Einbehaltung
{f}
U
کسر
[کاهش]
[تفریق ]
Abzug
{m}
U
کسر
[کاهش]
[تفریق ]
drastisch zurückgehen
U
تند کاهش یافتن
auslaufen
U
تدریجا کاهش یافتن
langsam zu Ende gehen
U
تدریجا کاهش یافتن
versiegen
U
تدریجا کاهش یافتن
Abstrich
{m}
U
کسر
[کاهش]
[تفریق ]
gegenwertiger Wert
{m}
U
ارزش فعلی
Auswertung
{f}
U
ارزش گذاری
Bezugswert
{m}
U
ارزش تهیه
Durchschnittswert
{m}
U
ارزش متوسط
Anlagewert
{m}
U
ارزش سرمایه
Deut
{m}
U
سکه کم ارزش
Anschaffungswert
{m}
U
ارزش تهیه
Bilanzwert
{m}
U
ارزش ترازنامه
Abschätzung
{f}
U
ارزش گذاری
Aufwertung
{f}
U
افزایش ارزش
taugen
U
با ارزش بودن
kosten
U
ارزش داشتن
Firmenwert
{m}
U
ارزش شرکت
Aufwertung
{f}
U
تعیین ارزش
einen Kursrückgang erfahren
U
با کاهش در بها مواجه شدن
etwas
[Akkusativ]
schmälern
U
چیزی را کم ارزش کردن
tiefstapeln
[was die eigene Person betrifft]
U
خود را کم ارزش کردن
etwas
[Akkusativ]
herabmindern
U
چیزی را کم ارزش کردن
Ich bin es nicht wert.
U
من ارزش اونو ندارم.
etwas
[Akkusativ]
kleinreden
U
چیزی را کم ارزش کردن
sein Licht unter den Scheffel stellen
U
خود را کم ارزش کردن
einen Buchstaben unterschneiden
U
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
Der Senator sprach sich für eine Steuersenkung aus.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
Wahrheitstabelle
{f}
U
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
Mehrwertsteuer
{f}
[MwSt.]
;
[MWSt.]
U
مالیات بر ارزش افزوده
[اقتصاد]
eine bloße Lappalie
U
هیچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
abfallen
U
کاهش یافتن - سقوط کردن - مرتد شدن
Unter Stress ist ein Mitarbeiter weniger belastbar.
U
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
eine bloße Lappalie
U
هیچ و پوچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
automatisches Unterschneiden
{n}
U
کاهش
[و تنظیم ]
خودکار فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
nicht zum Ansehen
[Anschauen]
[Film, TV]
<adj.>
U
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
Einmalpasswort
{n}
U
اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
ausschließlich Mehrwertsteuer
U
مالیات بر ارزش افزوده شامل نمی شود
netto
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
rein
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
nach allen Abzügen
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
Einmalkennwort
{n}
U
اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
unterschneiden
U
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
Da steckt mehr dahinter.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
Finanzverschuldung
{f}
U
نسبت قرض به ارزش سهام معمولی شرکتی
[اقتصاد]
Der Grüntee wird wegen seiner gesundheitsfördernden Eigenschaften geschätzt.
U
ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
Die Preise verstehen sich inklusive Mehrwertsteuer und Bedienung.
U
منظور از قیمتها شامل مالیات بر ارزش افزوده و سرویس می باشد.
Netto-Finanzverschuldung
U
نسبت خالص قرض به ارزش سهام معمولی شرکتی
[اقتصاد]
Die Mehrwertsteuer ist gesondert auszuweisen.
U
مالیات بر ارزش افزوده باید جداگانه نشان داده شود.
ausglühen
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
anlassen
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
tempern
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
vergüten
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
Netto
{n}
U
خالص
[قیمت یا وزن یا دستمزد]
[دستمزد یا حقوق پس از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
Brutto
{n}
U
بهای کالا با مالیات
[دستمزد یا حقوق قبل از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
abnehmen
U
محاق کردن
[کاهش کردن قرص ماه]
schrumpfen
U
چروک شدن
[جمع شدن ]
[کوچک شدن ]
[عقب کشیدن]
[کاهش یافتن]
[آب رفتن]
schwinden
U
چروک شدن
[جمع شدن ]
[کوچک شدن ]
[عقب کشیدن]
[کاهش یافتن]
[آب رفتن]
kleiner werden
U
چروک شدن
[جمع شدن ]
[کوچک شدن ]
[عقب کشیدن]
[کاهش یافتن]
[آب رفتن]
sich zusammenziehen
U
چروک شدن
[جمع شدن ]
[کوچک شدن ]
[عقب کشیدن]
[کاهش یافتن]
[آب رفتن]
einfallen
U
چروک شدن
[جمع شدن ]
[کوچک شدن ]
[عقب کشیدن]
[کاهش یافتن]
[آب رفتن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com