Deudic | ناحیه | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی


Total search result: 14 (4 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	Bezirk {m} U	ناحیه
	Distrikt {m} U	ناحیه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	regional <adj.> U	ناحیه ای
	Berg {m} U	ناحیه کوهستانی
	flach werden U	یکنواخت شدن [ناحیه ای]
	flach werden U	مسطح شدن [ناحیه ای]
	Erdbebengebiet {n} U	ناحیه زلزله خیز
	auslaufen [Gelände] U	مسطح شدن [ناحیه ای]
	auslaufen [Gelände] U	یکنواخت شدن [ناحیه ای]
	Salzkammergut {n} U	ناحیه دریاچه اتریش
	vom Erdbeben betroffen [heimgesucht] sein U	زمین لرزه دیدن [ناحیه ای]
	Die Region verpasste wirtschaftlich den Anschluss. U	این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
	Wir sollten zunächst die Problemfelder ermitteln. U	ما باید نخست ناحیه های با اشکال را تعیین کنیم.
	Preisstufe {f} U	طبقه قیمت [نرخ گوناگون بلیت در ناحیه های مختلف مترو ]

Recent search history

Forum search

Search history is off. Activate