Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich bin beim Kochen. U من در حال آشپزی هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Likör {m} U لیکور [ مشروب شیرین و با طعم میوه یا بادم که بیشتر در آشپزی استفاده می شود] [ آشپزی]
Ich bin gleich soweit. U من تقریبا آماده هستم. [من تا چند لحظه دیگر آماده هستم.]
zum Kochen geeignet <adj.> U آشپزی
Ich koche. من آشپزی می کنم.
Zimt {m} U دارچین [آشپزی]
Backofen {m} فر [آشپزی و آشپزخانه]
Gewürze {pl} [als Kategorie] U ادویه [آشپزی]
Berufskoch {m} U سرآشپز [آشپزی]
zum Kochen geeignet <adj.> U برای آشپزی
Salat {m} U سالاد [آشپزی]
Trunk {m} U نوشیدنی [آشپزی] [شاعرانه]
kalter Truthahn {m} U بوقلمون سرد [آشپزی]
Schale {f} U لیوان [در تیرول] [آشپزی]
Ich bin beim Kochen. U من دارم آشپزی می کنم.
würzen U معتدل کردن [آشپزی]
Drogenextrakte {pl} U عرقیات [پزشکی] [آشپزی]
arzneiliche Auszüge U عرقیات [پزشکی] [آشپزی]
Drogenauszüge {pl} U عرقیات [پزشکی] [آشپزی]
Zug {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
Dosenöffner {m} U دربازکن [آشپزی] [ابزارآلات]
großer Schluck {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
Büchsenöffner {m} U دربازکن [آشپزی] [ابزارآلات]
würzen U چاشنی زدن [آشپزی]
Dosenöffner {m} U قوطی بازکن [آشپزی] [ابزارآلات]
Kochnische {f} U گوشه اتاق برای آشپزی
ein ordentlicher Schluck [Schuss] von etwas U یک جرعه بزرگ از چیزی [آشپزی]
Büchsenöffner {m} U قوطی بازکن [آشپزی] [ابزارآلات]
Backpulver {n} بیکینگ پودر [آشپزی و آشپزخانه]
Safran {m} زعفران [آشپزی] [گیاه شناسی]
kippen U بریده شدن [آشپزی و غذا]
kippen U ترش شدن [آشپزی و غذا]
umschlagen U ترش شدن [آشپزی و غذا]
umschlagen U بریده شدن [آشپزی و غذا]
etwas [Akkusativ] anrichten U چیزی را آماده کردن [آشپزی]
Beilage {f} U غذا پهلوی غذای اصلی [آشپزی]
rosa [Fleisch] <adj.> U متوسط پخته شده [گوشت] [آشپزی]
als Beilage {f} U غذایی که پهلوی غذای اصلی است [آشپزی]
Apfel {m} im Schlafrock U شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
Ich bin nicht besonders hungrig, also koche bitte nicht für mich alleine. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Ich bin من هستم
Ich habe Hunger U من گرسنه هستم
Ich bin Iranerin . U من ایرانی هستم. [زن]
Wo bin ich? U من کجا هستم؟
Ich bin in Ihrem Alter. U من هم سن شما هستم.
Ich bin [mir] sicher, dass ... U من مطمئن هستم که ...
Ach, du auch! [Willkommen im Club! ] U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Ich bin mir dessen sicher. U من درباره اش مطمئن هستم.
Im Vergleich zu dir bin ich schlank. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
Ich bin Iraner . من ایرانی هستم. [مرد]
Ich bin sehr fröhlich. من خیلی شاد هستم.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Ich teile deine Ansicht [Meinung] , dass... U من با تو همنظر [همعقیده] هستم که ...
Man sollte wissen, wie man ein Ei kocht - das gehört zum Koch-Einmaleins. U باید بدانی چطور تخم مرغ بپزی. این کار پایه آشپزی است.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich kann nicht klagen. U من گله ای ندارم. [من راضی هستم]
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Ich freue mich, Dich bald wieder zu sehen. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Ich sehe Ihrer Antwort entgegen. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
Ich stehe Ihnen gerne zur Verfügung. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
Ich kann nicht mehr. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
Ich bin ganz Ihrer Ansicht. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Ich freue mich schon aufs Wochenende. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Dann hat sie mich unmotiviert gefragt, ob ich Hunger habe. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
Ich bin bereit, mich neuen Herausforderungen zu stellen. U من حاضر هستم جوابگوی [مواجه] چالشهای تازه بشوم.
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich freue mich sehr auf ein baldiges Treffen mit Ihnen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich bin schrecklich gespannt zu hören, was passiert ist. [umgangssprache] U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
Ich freue mich sehr, Sie bald zu treffen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich denke an ein zweites Kind, denn ich werde auch nicht jünger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Ich bin vielleicht vernagelt, aber ich verstehe es nicht. U حتی اگر فکر کنی من کند هستم ولی من نمیفهممش.
Konfiserie {f} [eigene Herstellung] U فروشگاه شیرینی سازی [شیرینی ویژه خود] [آشپزی]
Ich bin ein großer Verfechter natürlicher Reinigungsmittel. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com