Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 43 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
tiefste Provinz
U
محل روستایی عقب افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Dorfbewohner
{m}
U
روستایی
Bäuerin
{f}
U
روستایی
Bauer
{m}
U
روستایی
Bauernhaus
{n}
U
خانه روستایی
Bauernbursche
{m}
U
پسر روستایی
Bauerntum
{n}
U
جامعه روستایی
Cottage
{n}
U
خانه روستایی
Matratzenlager
{n}
U
خوابگاه روستایی
Bauernmagd
{f}
U
خدمتکار روستایی
Bauernstand
{m}
U
طبقه روستایی
Bauernmagd
{f}
U
کلفت روستایی
Bauernhof
{m}
U
خانه روستایی
Landmann
{m}
U
روستایی
[واژه قدیمی]
[مرد]
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
nicht mehr modisch
U
از مد افتاده
aus der Mode gekommen
U
از مد افتاده
altmodisch
<adj.>
U
از مد افتاده
unmodern
<adj.>
U
از مد افتاده
aufgetreten
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
entkräftet
<adj.>
U
از پا افتاده
[خسته]
verspätet
<adj.>
U
به تاخیر افتاده
Ausser Betrieb.
U
از کار افتاده.
Pech haben
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
vom Unglück befallen sein
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
latente Steuer
{f}
U
مالیات پس افتاده
[معوق]
gestaffelte Steuer
{f}
U
مالیات پس افتاده
[معوق]
Fallobst
{n}
U
میوه از درخت افتاده
bescheiden
<adj.>
U
فروتن
[بی توقع]
[بی ادعا]
[افتاده ]
anspruchslos
<adj.>
U
فروتن
[بی توقع]
[بی ادعا]
[افتاده ]
genügsam
<adj.>
U
فروتن
[بی توقع]
[بی ادعا]
[افتاده ]
eine Insel des Friedens
U
محل آرام و عقب افتاده
Das ist doch kalter Kaffee!
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
Das ist doch ein alter Hut.
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
liegengebliebene Büroarbeiten erledigen
U
جبران کردن کارهای عقب افتاده در دفتر
Die Region verpasste wirtschaftlich den Anschluss.
U
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
Ich bin schrecklich gespannt zu hören, was passiert ist.
[umgangssprache]
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
langweilig ruhiger, rückständiger Bereich
{m}
U
محل راکد
[عقب افتاده]
[عقب مانده]
[واژه تحقیری ]
am Arsch sein
<idiom>
U
خسته
[از پا افتاده]
بودن
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
süß
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
saftig
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
reif
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
ausgereift
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com