Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Durchgehend warme Küche. U تمام روز غذای گرم سرو میکنیم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wir liefern nur gegen Vorauskasse [Vorkasse] . U ما منحصرا پس از پیش پرداخت [کالا را] ارسال میکنیم.
Hauptgang {m} [Diner] U غذای اصلی
Pizzafutter {n} U غذای پیتزا
Delikatesse {f} U غذای مطبوع
Diät {f} U غذای ساده
Fleischkost {f} U غذای گوشتی
Butterbrot {n} U غذای ساده
Ambrosia {f} U غذای بهشتی
Futterschüssel {f} U کاسه غذای حیوانات
Beislfutter {n} U غذای میخانه [در اتریش]
Kneipenfutter {n} U غذای میخانه [در آلمان]
Brotzeit {f} U غذای میان صبحانه و ناهار
Als Hauptspeise [Hauptgang] gab es Fisch. U غذای اصلی ماهی بود.
Hauptspeise {f} U غذای اصلی [اصطلاح رسمی]
Hauptgericht {n} U غذای اصلی [اصطلاح رسمی]
Was soll ich als Beilage kochen? U چه برای غذای جانبی بپزم؟
mit dem Essen herumspielen U با غذای خود بازی کردن
Darf ich Ihre Mahlzeit essen? U اجازه دارم غذای شما را بخورم؟
Agape {f} U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
Beilage {f} U غذا پهلوی غذای اصلی [آشپزی]
Ich hab mir ihr Rezept nochmals angesehen [hergenommen] . U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
als Beilage {f} U غذایی که پهلوی غذای اصلی است [آشپزی]
Er kündigte an, in einen unbefristeten Hungerstreik zu treten. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
rohes Gemüse, Rohkost U پیش غذای فرانسوی [سبزی خام قآچ شده با سوس]
Knabberzeug {n} U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
tauen U از یخ به آب تبدیل شدن [آب شدن] [مانند برف یا غذای یخزده]
Es ist vorbei. U تمام شد.
Es ist aus. U تمام شد.
Es ist zu Ende. U تمام شد.
aus sein U تمام شدن
völlig <adj.> U تمام [کامل]
kosten U تمام شدن
vorbei sein U تمام شدن
Vollbild {n} U تمام صفحه
Aufzehrung {f} U تمام خوری
komplett <adj.> U تمام [کامل]
vollständig <adj.> U تمام [کامل]
ganz vorbei U بطور سراسری تمام
Es ist alles vorbei. U همه اش [کاملا] تمام شد.
alles ausplaudern U تمام موضوعی را لو دادن
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
ganz aus U بطور سراسری تمام
Vollzeit {f} U تمام وقت [کار]
Tageskarte {f} U بلیط تمام روز
das Geheimnis lüften U تمام موضوعی را لو دادن
Das Geld geht langsam aus. U پول کم کم تمام می شود.
Leiste dein Bestes! U تمام تلاشت رو بکن!
Fragment {n} U اثر هنری نا تمام
vergriffen <adj.> U چاپ کالا تمام شده
ganz <adj.> U همه [تمام] [همگی] [تماما]
mit dem falschen Fuß aufstehen <idiom> U تمام روزی بد خلق بودن
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
grundlegend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
tief greifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
durchgreifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
konsequent <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
das Vergangene U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
Summe aller äußeren Kräfte U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
Ich war die ganze Nacht in meinem Bett auf. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
Ich habe den ganzen Morgen Schnee geschippt. U من تمام صبح برف پارو کردم.
Bildrauschen {n} U پارازیت روی تمام صفحه نمایش
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
wuchten U زور زدن ،تمام نیرو را برای جابجایی چیزی بکار گرفتن
Alle Zugriffe auf die Datenbank werden protokolliert. U تمام دسترسی ها به بانک اطلاعاتی در سیستم ثبت خواهند شد.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Der Plan könnte ihn sein Land kosten. U این نقشه میتواند [به اندازه] کشورش برای او تمام بشود.
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
jemanden [etwas] anvisieren U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
jemanden [etwas] ins Visier nehmen U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Mein Geld ist alle. U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
vergriffen <adj.> U تمام شده [مصرف شده ]
alle sein U خالی بودن [به ته رسیده بودن] [مصرف شده بودن] [تمام شده بودن]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com