Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (8551 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Was sind die wichtigsten Änderungen gegenüber den bisherigen Regelungen? U تغییرات اصلی نصبت به قوانین قبلی چه هستند؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Variationskoeffizient {m} U ضریب تغییرات [ریاضی]
Extremalprinzip {n} U حساب تغییرات [ریاضی]
Variationsrechnung {f} U حسابان تغییرات [ریاضی]
Extremalprinzip {n} U حسابان تغییرات [ریاضی]
Variationsrechnung {f} U حساب تغییرات [ریاضی]
Vollstreckung {f} von Gesetzen U اجرای قوانین [حقوقی]
gültig <adj.> U طبق مجموعهای قوانین
Forstfrevel {m} U نقض قوانین جنگل
schlagkräftige Gesetze zur Korruptionsbekämpfung U قوانین ثمربخش ضد فساد
zulässig <adj.> U طبق مجموعهای قوانین
Vorgänger {m} <adv.> U افراد قبلی
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Hintergrund {m} U معلومات قبلی
Wetterfühligkeit {f} U حساسیت به تغییرات هوا [پزشکی]
De Morgansche Regeln {pl} U قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
De Morgansche Gesetze {pl} U قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
aus dem Ärmel U بدون آمادگی قبلی
Amtsvorgänger {m} U متصدی قبلی اداره
aus der Lamäng U بدون آمادگی قبلی
zurücklaufen U به جای قبلی دویدن
zurückkehren U به جای قبلی دویدن
Vorgänger... <adj.> U قبلی... [رایانه شناسی]
aus dem Stegreif U بدون آمادگی قبلی
Jemanden zurückpfeifen U کسی را با مجموعهای قوانین مطابق کردن
die protokollarischen Vorschriften U قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس ]
mutmaßlich <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
von vornherein <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
ohne Prüfung <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
a priori <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
ohne Überprüfung <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
ungeplanter Ausfall U قطع بدون برنامه ریزی قبلی
Die Waffengesetze müssen überdacht werden. U قوانین تفنگ نیاز به بازبینی [تجدید نظر] دارند.
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
freo improvisieren U موسیقی نواختن بدون مقدمه قبلی [گروهی ]
eine Jamsession abhalten U موسیقی نواختن بدون مقدمه قبلی [گروهی ]
Dass ich seine Ex erwähnt habe, ist ihm sauer aufgestoßen. U تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
bisherig [früher] <adj.> U قبلی [پیشین ] [سابقی] [مقدم ] [جلوتر] [آنچه زودتر رخ میدهد]
Zu den vorgeschlagenen Änderungen brauchen wir, glaube ich, mehr Informationen. U در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
Der letzte Sprecher überzog um eine halbe Stunde. U سخنگوی قبلی نیم ساعت بیشتر از سهم زمانش صحبت کرد.
Die Straßen sind verstopft. U جاده ها مسدود هستند.
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Sind morgen die Geschäfte offen? U فردا مغازه هاباز هستند؟
Das sind unsere Plätze. U این جاها مال ما هستند.
ungleiche Brüder {pl} U اشخاصی که اسما برادر هستند.
So schwierig die Umstände auch sein mögen, ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
Viele Amerikaner sind Nachkommen von Einwanderern. U خیلی از آمریکایی ها اولاد مهاجرها هستند.
Jungen sind nun einmal so. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
Die Mannschaften sind punktgleich. U تیم ها در امتیاز مساوی [جفت] هستند.
weitere 50 sind geplant U ۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
Die Läufer sind einander ebenbürtig. U این دوندگان با هم همتا [برابر] هستند.
Die Zwillinge sehen sich zum Verwechseln ähnlich. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
ein plötzliches Schuldgefühl verspüren U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
Dualismus {m} U اعتقاد به اینکه تن و خرد دو هستی جداگانه هستند
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Die Sheltand Inseln sind nördlich von Schottland. U جزیره های شلتند در شمال اسکاتلند هستند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Zwischen 1 und 2 liegen Welten. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
Rentner und alleinstehende Frauen sind ein bevorzugtes Ziel von Kriminellen. U بازنشستگان و زنان منفرد هدف ارجح جنایتکاران هستند.
Wo liegen die eigentlichen Gründe für die anhaltend hohe Arbeitslosigkeit im Iran? U دلایل اساسی برای بیکاری مداوما زیاد در ایران چه هستند؟
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
einen Neuanfang machen U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
reinen Tisch machen <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
Diese Gespräche sind für die Zukunft des Friedensprozesses entscheidend. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
Verbreitete Symptome für Diabetes sind Gewichtsverlust und Müdigkeit. U نشانه های رایج بیماری قند از دست دادن وزن و خستگی هستند.
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
spontan <adj.> U خود به خود [بدون آمادگی قبلی]
Mannschaft A liegt punktegleich mit Mannschaft B auf Platz zwei der Tabelle. U تیم آ با تیم ب برای رتبه دوم در جدول هم امتیاز هستند.
grundsätzlich <adj.> U اصلی
grundlegend <adj.> U اصلی
fundamental <adj.> U اصلی
notwendig <adj.> U اصلی
Haupt- <adj.> U اصلی
wesentlich <adj.> U اصلی
Hauptangeklagter {m} U متهم اصلی
echtes [authentisches] Dokument U سند اصلی
Aktienkapital {n} U سرمایه اصلی
Anlagekapital {n} U سرمایه اصلی
Clou {m} U نکته اصلی
Ausfallstraße {f} U جاده اصلی
Hauptsache {f} نکته اصلی
Drehpunkt {m} U محور اصلی
Erstangeklagter {m} U متهم اصلی
Hauptgang {m} [Diner] U غذای اصلی
Drahtzieher {m} U عامل اصلی
rassig <adj.> U دارای طعم اصلی
schmissig <adj.> U دارای طعم اصلی
schnittig <adj.> U دارای طعم اصلی
Kardinalzahlen {pl} U اعداد اصلی [ریاضی]
abseits der Hauptstraße U دور از خیابان اصلی
Kommen wir zur Sache! U بیاییم به نکته اصلی!
zur Sache kommen U به نکته اصلی آمدن
Kiellinie {f} U خط تیر اصلی کف قایق
Kardinalzahl {f} U عدد اصلی [ریاضی]
Hauptdiagonale {f} U قطر اصلی [ریاضی]
Hauptgericht {n} U قسمت اصلی غذا
leibliche [r] Mutter [Vater] {f} , {m} U مادر [پدر] اصلی
Hauptpiste {f} U باند اصلی [فرودگاه]
Fernstrasse {f} U شاهراه اصلی کشور
Das liegt vor allem daran, dass ... U دلیل اصلی آن اینست که ...
ein wichtiger Akteur bei einem Vorgang U عامل اصلی در روندی
Hauptgericht {n} U غذای اصلی [اصطلاح رسمی]
ausgestellt in drei Originalen U در سه نسخه اصلی نشر شده
rassig [Weingeschmack] <adj.> U مزه اصلی [غذا و آشپزخانه]
die vier Grundrechenarten {pl} U چهار عمل اصلی [ریاضی]
Diagonale einer quadratischen Matrix {f} U قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
die literarische Vorlage {f} [von etwas] U نسخه اصلی ادبی [چیزی]
Grundrechenart {f} U چهار عمل اصلی [ریاضی]
Hauptverdächtiger {m} U آدم مورد شک اصلی [به گناهی]
gleich zur Sache kommen <idiom> U مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
Als Hauptspeise [Hauptgang] gab es Fisch. U غذای اصلی ماهی بود.
Hauptspeise {f} U غذای اصلی [اصطلاح رسمی]
Leitantrag {m} [am Parteitag usw.] U دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
rigoros <adj.> U اصلی [اساسی ] [ابتدایی] [بنیادی] [ریشگی]
gründlich <adj.> U اصلی [اساسی ] [ابتدایی] [بنیادی] [ریشگی]
loslegen U به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
in Raten abzahlen U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
grundlegend <adj.> U اصلی [اساسی ] [ابتدایی] [بنیادی] [ریشگی]
radikal <adj.> U اصلی [اساسی ] [ابتدایی] [بنیادی] [ریشگی]
Dieses Argument soll vom eigentlichen Thema ablenken. U این استدلال از موضوع اصلی دور می کن.د
Beilage {f} U غذا پهلوی غذای اصلی [آشپزی]
tilgen U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
durch Organe handeln U به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
fundamental <adj.> U اصلی [اساسی ] [ابتدایی] [بنیادی] [ریشگی]
als Beilage {f} U غذایی که پهلوی غذای اصلی است [آشپزی]
unveränderte Auflage {f} U چاپ تازه [از نسخه اصلی بدون اصلاح]
Die [Haupt] akteure beim kolonialen Kräftemessen waren Großbritannien und Frankreich. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
totaler Stau {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrsinfarkt {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Stillstand {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrskollaps {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
die Kröte schlucken <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
Es [Da] drängt sich unwillkürlich ein Vergleich mit dem Original auf, von dem die Neuverfilmung nur ein matter Abklatsch ist. U این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
Die neue Fassung wird dem Geist der Vorlage kongenial gerecht. U نسخه جدید هنرمندانه به روح نسخه اصلی وفادار می ماند.
Die Hauptstraße geht halbrechts [schräg rechts] weiter. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
ausfahrender Verkehr {m} U جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
einfädelnder Verkehr {m} U ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
Brückenfinanzierung {f} U وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
Recent search history Forum search
2Arschloch
1Wetterfühligkeit {f}
1حرف تعریف برای اعداد چه میباشد
0حقوق کارمند در زمان اخراج توسط کارفرما بدون اطلاع قبلی چیست؟
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com