Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
An seinen Schläfen traten die Venen hervor. U رگها در شقیقه اش برجسته بودند.
Einbrecher waren da. U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
Da waren Einbrecher [am Werk] . U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
der Katzenjammer danach U صبح شبی که مست بودند
dort <adv.> U آنجا
daraufhin <adv.> U در آنجا
Diese Schuhe stammen noch von meinem Großvater. U این کفش ها مال پدربزرگم بودند.
bis zu U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
so weit wie U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Sie hat sich nicht für meine Probleme interessiert, geschweige denn, dass sie mir geholfen hat. U مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Die Grashügel waren in Nebel gehüllt. U تپه های چمن با مه پوشیده شده بودند.
Katzenjammer {m} U خماری [کسلی و سردرد صبح پس از شبی که مست بودند]
Die [Haupt] akteure beim kolonialen Kräftemessen waren Großbritannien und Frankreich. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
von mir aus U تا آنجا که به من مربوط می شود
Dort herrschen schlechte Zustände. U وضعیت در آنجا بد است.
was mich angeht U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich betrifft U تا آنجا که به من مربوط می شود
meinerseits <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
Die Leute fragten sich, wie diese Vorrichtung funktionierte. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Die Truppen wurden auf beiden Seiten des Flusses aufgestellt. U نیروهای نظامی را در طول دو طرف رودخانه ترتیب داده بودند.
stecken U گذاردن [که در آنجا گیر بکند]
Dort beginnt die Autobahn. U شاهراه آنجا شروع می شود.
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Ich bin in einer Minute da. U من همین الآن می آیم آنجا.
Kater {m} U خماری [کسلی و سردرد صبح پس از شبی که مست بودند] [اصطلاح روزمره]
Nimm deine dreckigen Pfoten da weg! U دست [پنجه] کثیفت را از آنجا بردار!
Wir sind fast da. U ما تقریبا به آنجا [به آن موضوع] رسیده ایم.
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
umkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
zurückkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Die Gefangenen der Terrormiliz waren einer unmenschlichen Behandlung ausgesetzt. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
Es ist dort alles beim Alten. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Schalter {m} U گیشه [با شماره که به آنجا صدا زده می شود]
Er hatte nichts dagegen [einzuwenden] , dass ich dorthin ging. U برای او هیچ ایرادی نداشت که من به آنجا رفتم.
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
[Bis dahin] so weit, so gut. Dann allerdings ... U [تا آنجا یا تا آن نکته ] تا حالاهمه چیز روبه راه است. سپس هرچند که ...
Wildkatzen waren die Vorfahren unserer Hauskatze. U گربه های وحشی اجداد گربه خانگی ما بودند.
Jemanden [sich] aussperren [aus etwas] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
sie <pron.> U آنها را
sie <pron.> U آنها
ihnen <pron.> U به آنها
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Es ist vorbei. U تمام شد.
Es ist aus. U تمام شد.
Es ist zu Ende. U تمام شد.
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
kosten U تمام شدن
komplett <adj.> U تمام [کامل]
völlig <adj.> U تمام [کامل]
vollständig <adj.> U تمام [کامل]
Aufzehrung {f} U تمام خوری
Vollbild {n} U تمام صفحه
vorbei sein U تمام شدن
aus sein U تمام شدن
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
Vollzeit {f} U تمام وقت [کار]
alles ausplaudern U تمام موضوعی را لو دادن
das Geheimnis lüften U تمام موضوعی را لو دادن
Tageskarte {f} U بلیط تمام روز
Es ist alles vorbei. U همه اش [کاملا] تمام شد.
Das Geld geht langsam aus. U پول کم کم تمام می شود.
ganz vorbei U بطور سراسری تمام
Fragment {n} U اثر هنری نا تمام
Leiste dein Bestes! U تمام تلاشت رو بکن!
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
ganz aus U بطور سراسری تمام
grundlegend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
vergriffen <adj.> U چاپ کالا تمام شده
ganz <adj.> U همه [تمام] [همگی] [تماما]
durchgreifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
konsequent <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
mit dem falschen Fuß aufstehen <idiom> U تمام روزی بد خلق بودن
tief greifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
Bildrauschen {n} U پارازیت روی تمام صفحه نمایش
Ich habe den ganzen Morgen Schnee geschippt. U من تمام صبح برف پارو کردم.
Summe aller äußeren Kräfte U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
Ich war die ganze Nacht in meinem Bett auf. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
das Vergangene U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Durchgehend warme Küche. U تمام روز غذای گرم سرو میکنیم.
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Briefbeschwerer {m} U وزنه روی کاغذ [چیز سنگینی که روی اوراق روی میز می گذارند تا باد آنها را پراکنده نسازد]
Alle Zugriffe auf die Datenbank werden protokolliert. U تمام دسترسی ها به بانک اطلاعاتی در سیستم ثبت خواهند شد.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
wuchten U زور زدن ،تمام نیرو را برای جابجایی چیزی بکار گرفتن
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Der Plan könnte ihn sein Land kosten. U این نقشه میتواند [به اندازه] کشورش برای او تمام بشود.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
jemanden [etwas] ins Visier nehmen U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
jemanden [etwas] anvisieren U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Mein Geld ist alle. U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
vergriffen <adj.> U تمام شده [مصرف شده ]
alle sein U خالی بودن [به ته رسیده بودن] [مصرف شده بودن] [تمام شده بودن]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com