Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (8210 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Meine Schwester kommt dich abholen. U خواهرم میاید باتو ملاقات کند.
Niemand beleidigt ungestraft meine Schwester. U هیچکس به خواهرم تهمت نمی زند و بدون مجازات در میرود.
Meine Schwester sucht derzeit ein [e] Haus [Wohnung] . U خواهرم فعلا دنبال خانه [آپارتمان] می گردد.
Ich hoffe, auch einmal meine Schwester zu sehen U من آرزو دارم که حتی برای یکبار خواهرم را ببینم
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهرم گفت مشتاق است با تو آشنا شود.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Meine Schwester kam voriges Wochenende mit ihrem zahlreichen Nachwuchs zu Besuch. U هفته پیش خواهرم با فرزندان بیشمارش آمد برای دیدار.
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
Meine Schwester hat sich Hals über Kopf in einen älteren Mann verliebt. U خواهرم فوری وعمیق عاشق یک مرد با سن شد.
Ich habe meine Schwester engagiert, damit sie uns zum Konzert fährt [führt] . U من خواهرم را استخدام کردم ما را با خودرو به کنسرت ببرد. [در اتریش و سوییس]
ebenso <adv.> U همچنین [نیز] [هم] [بعلاوه ]
ebenso <adv.> U به همچنین
ebenso <adv.> U همچنین
ebenso <adv.> U به همین نحو
ebenso gut <adv.> U به یک درجه
ebenso gut <adv.> U به طور مساوی
ebenso gut <adv.> U به همان طریق
ebenso gut <adv.> U همان مقدار
Bruder {m} U برادر
meinen U [به] فکر [کسی یا چیزی] بودن
meinen U عقیده داشتن
meinen U منظور [داشتن] این است
Bruder {m} U هم مسلک
Bruder {m} U هم پیمان
Bruder {m} U همراه
zu etwas meinen U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
ungleiche Brüder {pl} U اشخاصی که اسما برادر هستند.
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
großer Bruder {m} U برادر بزرگ
kleiner Bruder {m} U برادر نوزاد
kleiner Bruder {m} U برادر کوچک
älterer Bruder {m} U برادر بزرگ
Was meinen Sie dazu? U نظر شما در باره این چه است؟
vor meinen Augen U جلوی چشمهایم
etwas ernst meinen U چیزی را جدی گرفتن
Gern geschehen! U کاری نکردم اهمیت ندارد!
Gern geschehen! U اختیار دارید! [درمقام تعارف]
Gern geschehen! U خواهش میکنم!
Gern geschehen! U قابل ندارد! [به عنوان تعارف]
Er sieht seinem Bruder ähnlich. U او [مرد] شبیه به برادرش است.
OP-Schwester {f} U پرستار اتاق عمل
Schwester {f} U خواهر
Ich kenne sie mindestens ebenso lange wie du. U آشنایی من با او [زن] کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او [زن] است.
Ich hätte gern ... U من ... میخواستم.
etwas [Akkusativ] an meinen Freund senden U چیزی را به دوستم فرستادن
Halten Sie meinen Platz frei? U جای من را برایم نگه می دارید؟
Ich habe dich gern. U مشتاقتم.
Ich hätte gern Münzen. U من سکه میخواستم.
Können Sie bitte meinen Fahrschein validieren? U می توانید بلیط من را تایید کنید؟
wegen seiner Schwester U بخاطر خواهرش
Ich hätte gern die Rechnung. U صورت حساب را می خواستم.
Ich hätte gern ein Kinderbett. U من یک تخت بچه میخواستم. [مودبانه]
Ich hätte gern kleine Banknoten. U من اسکناس کوچک میخواستم.
Der Schnee knirschte unter meinen [unseren] Füßen. U برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
Ich hänge mit [bei] meinen Freunden rum. U من با دوستانم بیرون می روم [گردش می کنم] .
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
Ich hätte gern noch anderes Handtuch. U من یک حوله دست دیگری می خواستم. [مودبانه]
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Lass doch deine Schwester mitspielen. U بگذار خواهرت هم باهاتون بازی کند.
Mein Bruder steht vor der größten Herausforderung seiner Laufbahn. U برادر من بابزرگترین چالش در مسیر شغلش روبرو است.
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
Ich möchte gern zu deiner Feier kommen, wenn es nicht regnet. U اگر باران نیاید به جشن تو می آیم.
Er hat mit seiner Schwester den Nachtisch getauscht. U او [مرد] با خواهرش دسر را عوض کرد.
Ich hätte gern eine Mischung von kleinen und grossen Banknoten. U من یک ترکیب ازاسکناس کوچک و بزرگ میخواستم.
Sie rief ihre Schwester an, während ich duschte und mich fertig machte. U او [زن] وقتی که دوش می گرفتم و خودم را آماده میکردم به خواهرش زنگ زد.
Meine Beine kribbelten. U ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
Meine Geldanforderung an ihn U طلب من از او [مرد]
Es ist meine Bettzeit. U وقت خوابیدنم است.
auf meine Bitte U مطابق با تقاضای من
Ach du meine Güte! U پناه برخدا !
Meine Nase läuft. [ugs.] U آب ریزش بینی دارم.
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
Meine Schmerzen sind weg. U دیگر درد ندارم.
Meine Schmerzen sind weg. U دردم از بین رفت.
Meine Bankkarte wurde entmagnetisiert. U کارت بانکیم مغناطیسش ضعیف شده.
Meine Bankkarte wurde gestohlen. U کارت بانکیم را از من دزدیدند.
Ist meine Anwesenheit erforderlich? U آیا حضور من لازم است؟
Meine Karte geht nicht. U کارت بانکیم کار نمیکند.
Ich schreibe meine Aufgabe ab. U من تکلیفم را [از کسی دیگر] تقلب می کنم.
Hier ist meine Adresse. U این آدرس من است.
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
Ich möchte meine Reservierung ändern. U من می خواهم رزروم را تغییر بدهم.
Ich möchte meine Reservierung stornieren. U من می خواهم رزروم را لغو بکنم.
Ich möchte meine Reservierung bestätigen. U من می خواهم رزروم را تایید کنم.
Meine Beine sind eingeschlafen [taub] . U ساق پاهایم خوابشان برده [سر شده اند] .
Nimmst du meine Herausforderung zu einem Schachspiel an? U دعوت من را برای یک مسابقه شطرنج قبول می کنی؟
Meine Gedanken sind bei dir. <idiom> U با تو همدردی می کنم. [اصطلاح روزمره ]
Meine Gedanken sind bei dir. <idiom> U دلم برایت می سوزد. [اصطلاح روزمره ]
Ich habe meine Meinung gesagt. U من خیلی رک گفتم.
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
Meine Füße tun mir weh. U پاهایم درد می کنند.
Mir wurden alle meine Bücher gestohlen. U تمامی کتاب های من دزدیده شدند.
Ich möchte meine Internt Wertkarte wiederaufladen. شارژ اینترنت میخوام.
Meine Großeltern sind von uns gegangen. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Ich möchte meine Internt Wertkarte wiederaufladen. U کارت اینترنتی ام را می خواهم دوباره شارژ بکنم.
Das einzig Störende war meine Schwiegermutter. U تنها کسی [چیزی] که شادی را به هم زد مادر زنم [شوهرم] بود.
Meine Abfahrtszeit ist noch nicht bestimmt. U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
Wie zeige ich ihm meine gefühle? U چطور احساس خودم رو به او [مرد] نشون بدم؟
Meine Gedanken und Gebete sind bei dir. <idiom> U با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
Tatsächlich glaube ich, dass meine Mannschaft gewinnt. U من واقعا باور دارم که تیم من می برد.
Ich muss auf meine [schlanke] Linie achten. U باید مواظب رژیمم باشم.
Du hast meine Sorgen wegen dieser Angelegenheit erleichtert! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Ich muss auf meine [schlanke] Linie achten. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
Gestern abend habe ich meine Mutter angerufen. U دیشب به مادرم زنگ زدم.
Die Schwester drehte den Patienten auf die Seite und fragte ihn, ob er auch bequem liege. U پرستار بیمار را روی پهلو چرخاند و از او پرسید که آیا راحت [دراز کشیده] است.
Ich gehe zum Friseur, um meine Haare schneiden zu lassen. U میروم به سلمانی تا موهایم را برایم بزنند.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Meine Eltern haben uns davon abgehalten, zu viel fernzusehen. U پدر و مادرم جلوی ما را از نگاه کردن بیش از حد تلویزیون گرفتند.
Mir ist im Urlaub auf Kreta meine Kamera gestohlen worden. U دوربین عکاسی من درتعطیلات در جزیره کرت دزدیده شد.
Könntest du meine Tasche im Auge behalten, solange ich weg bin? U آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Ich wasche meine Wäsche normalerweise bei [mit] 40 Grad C. U معمولا من لباسهایم را در ۴۰ درجه سانتیگراد می شورم.
Ich muss gestehen, ich besuche meine Eltern nicht so oft wie ich sollte. U من اعتراف می کنم که من پدر و مادرم را به اندازه ای که باید دیدار بکنم نمی کنم.
Sie hat sich nicht für meine Probleme interessiert, geschweige denn, dass sie mir geholfen hat. U مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
Recent search history Forum search
1خارش
3من سه ساله پسرم را ندیدم
3من سه ساله پسرم را ندیدم
3من سه ساله پسرم را ندیدم
1سلام دوستان این شعرو تقدیم میکنم به همه ی دوستان عزیزم امیدوارم خوشتون بیاد
1عشق من
4 Richtig?: Ich kann es dir nicht erzählen... Werde ich entschuldigt.
1 من دوستم را با شما در ارتباط قرار مى دهم اگر مشكلى بود به او بگوييد.
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com