Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5102 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Borniertheit {f} U کوتاه نظری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Buchgelehrsamkeit {f} U معلومات نظری
eine Ansicht vertreten U نظری داشتن
in jeder Hinsicht einzigartig U از هر نظری بی مانند
eine Ansicht haben U نظری داشتن
Froschperspektive {f} U تنگ نظری
Engherzigkeit {f} U تنگ نظری
Augenmaß {n} U تخمین نظری
Engstirnigkeit {f} U تنگ نظری
vorgefasste Meinung U نظری با تصمیم قاطع
Theorie und Praxis im Vergleich. U مقایسه ای از نظری و عمل.
[über etwas] theoretisieren U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
[über etwas] Überlegungen anstellen U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
Ich will mich dazu nicht äußern. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
Hast du eine Ahnung, wo er sein könnte? U تو نظری داری او [مرد] کجا می توانست باشد؟
Was hält die traditionelle Mittelschicht von dieser Politik? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
Theorien [über etwas] aufstellen U نگرشگری کردن [تحقیقات نظری کردن] [فرضیه بوجود اوردن] [فرضیهای بنیاد نهادن] درباره موضوعی
Fädchen {n} U نخ کوتاه
kurz <adj.> U کوتاه
kurz gesagt U به بیان کوتاه
piefig <adj.> U کوتاه فکر
spießig <adj.> U کوتاه فکر
Kurzfassung {f} U شرح کوتاه
Kurzdarstellung {f} U شرح کوتاه
engstirnig <adj.> U کوتاه نظر
einfach ausgedrückt U به بیان کوتاه
beschränkt <adj.> U کوتاه نظر
kurz <adv.> U بصورت کوتاه
Bubikopf {m} U موی کوتاه
Aufschrei {m} U فریاد کوتاه
Ausflug {m} U سفر کوتاه
Anhöhe {f} U تپه کوتاه
Bolzen {m} U میله کوتاه
Engstirnigkeit {f} U کوتاه بینی
Abstecher {m} U گردش کوتاه
Atempause {f} U تنفس کوتاه
Kurzbeschreibung {f} U شرح کوتاه
abkürzen U کوتاه کردن
kürzen U کوتاه کردن
Zwergin {f} U کوتوله [قد کوتاه] [زن]
Zwerg {m} U کوتوله [قد کوتاه]
Kurzstrecke {f} U سفر کوتاه [بلیط]
Die Tage nehmen ab. U روزها کوتاه می شوند.
Abnahme {f} U کوتاه شدن [روز]
undeutliche Aussprache {f} U سخن کوتاه و بریده
Bagatelle {f} U قطعه کوتاه موسیقی
knappe, schneidige Sprechweise {f} U سخن کوتاه و با نفوذ
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
das Verfahren abkürzen U جریان روند را کوتاه کردن
kurzfristig <adj.> U کوتاه مدت [اصطلاح رسمی]
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Kurzmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Eilmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Vorlage {f} U پاس کوتاه از میان مدافعان [فوتبال] [ورزش]
[Der Termin] Das ist [mir] zu kurzfristig. U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Sie kam auf einen Sprung herein. U او [زن] آمد تو سری بزند [برای دیدار کوتاه] .
Lügen haben kurze Beine. <proverb> U دروغ عمرش کوتاه است. [زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
gestützter Anschlag U کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Recent search history Forum search
1Was ist röcklein
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com