Deudic | پاسخگو | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی


Total search result: 12 (9018 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	zuständig <adj.> U	پاسخگو

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	das Sagen haben <idiom> U	پاسخگو بودن
	Dienst habender Arzt U	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
	handeln [als Jemand] U	پاسخگو بودن [برای]
	behandelnder Arzt U	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
	agieren [als Jemand] U	پاسخگو بودن [برای]
	fungieren [als Jemand] U	پاسخگو بودن [برای]
	nichts zu melden haben [in dieser Angelegenheit] U	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
	Wer ist mein Ansprechpartner? U	چه کسی فرد پاسخگو من است؟
	Polizeirevier {n} U	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
	Dienstbezirk {m} U	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
	Revier {n} U	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]

Recent search history

Forum search

There is no search result on forum.
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)