Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
ihnen <pron.> U به آنها
sie <pron.> U آنها
sie <pron.> U آنها را
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
wortwörtlich <adv.> U کلمه به کلمه
Wort für Wort <adv.> U کلمه به کلمه
Wort {n} کلمه
wortgetreu <adv.> U کلمه به کلمه
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Fragewort {n} U کلمه سوالی
Ausspruch {m} U کلمه قصار
Beziehungswort {n} U کلمه نسبی
Endung {f} U خاتمه کلمه
Füllwort {n} U کلمه زاید
Ellipse {f} U حذف کلمه
Beisatz {m} U کلمه وصفی
Einsilber {m} U کلمه یک هجایی
Einsilbler {m} U کلمه یک هجایی
Etymon {n} U ریشه کلمه
Wortwahl {f} U کلمه بندی
Aphorismus {m} U کلمه قصار
Stamm {m} U ریشه [کلمه]
Formulierung {f} U کلمه بندی
Anfangsbuchstabe {m} U حرف اول [کلمه]
Endsilbe {f} U هجای آخر [کلمه]
Derivat {n} U کلمه مشتق شده
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
um es kurz zu machen U در چند کلمه بیان شود
Denominativ {n} U کلمه مشتق از اسم یا صفت
ein paar Worte U چند تا کلمه [برای گفتن]
gehenlassen U معنی این کلمه چی میشه؟
Auslaut {m} U آخرین حرف صدا دار کلمه
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
Apostroph {m} U آپوستروف [علامت حذف حرف یا بخشی از کلمه]
Ablaut {m} U تغییر با قاعده حرف صدادار [در ریشه کلمه]
Mnemonik {f} [Abkürzung für einen Befehl oder eine Anweisung] U استاندارد اختصار کلمه [برای دستوری یا فرمانی]
Dürfte ich Sie kurz sprechen? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Aus seinen Worten spricht der blanke Neid. U هر کلمه ای که از زبان او [مرد] در می آید حسادت را بیان می کند.
justieren U مرتب کردن متن در کلمه پرداز [با حاشیه مستقیم در سمت راست یا چپ]
Briefbeschwerer {m} U وزنه روی کاغذ [چیز سنگینی که روی اوراق روی میز می گذارند تا باد آنها را پراکنده نسازد]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com