Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (4919 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich habe es satt. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
Ich bin es leid. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Ich habe es satt. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Other Matches
erschöpft <adj.> U خسته
gelangweilt <adj.> U خسته کننده
entkräftet <adj.> U از پا افتاده [خسته]
erschöpfen U خسته کردن
Ich habe die Nase voll von ... zu hören خسته شدم از شنیدن...
mürbe <adj.> U خسته و کوفته
einer Sache überdrüssig sein U از چیزی خسته بودن
überdrüssig <adj.> U خسته [از چیزی یا موضوعی]
Sie war meiner überdrüssig. U او [زن] از من کاملا خسته شده بود.
etwas dicke [dick] haben U از چیزی [موضوعی] خسته شدن [اصطلاح]
grau <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
altmodisch <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
unauffällig <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
hundemüde <adj.> U فوق العاده خسته [اصطلاح روزمره]
bieder <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
hausbacken <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
überfordern U خود را بیش از اندازه خسته کردن
in eine Routine verfallen U یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
Ich war müde, deswegen ging ich ins Bett. U من خسته بودم. به این خاطر من رفتم بخوابم.
[ausgelaugt] [erschöpft] sehr müde aussehen U خیلی خسته و بدون نیرو به نظر آمدن [کسی]
Schluss jetzt! U کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen. U پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
geschwollen <adj.> U پف کرده
geschwollen <adj.> U آماس کرده
geschwollen <adj.> U باد کرده
geschwollen <adj.> U ورم کرده
Favoritin {f} U عزیز کرده [زن]
Ich habe eine Reifenpanne. U من پنچر کرده ام.
geklappt [gelungen] [umgangssprachlich] <past-p.> U کار کرده
Favorit {m} U عزیز کرده
Bratfisch {m} U ماهی سرخ کرده
versteckte Information {f} U اطلاعات پنهان کرده
Schriftrolle {f} U نوشته لوله کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
Bratwurst {f} U سوسیس سرخ کرده
Faust {f} U دست گره کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
betroffen <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
schockiert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
erschüttert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Ist der Zug [Bus] verspätet? U قطار [اتوبوس] دیر کرده است؟
Sie war ins Visier der Ermittler geraten. U او توجه بازجویان را جلب کرده بود.
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
am Arsch sein <idiom> U خسته [از پا افتاده] بودن [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Pommes frites {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده
Die Dachrinne ist mit Blättern verstopft. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
Wir haben schon Schlimmeres durchgemacht. U ما بدتر از این را [در زندگی] تحمل کرده ایم.
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
Bratfisch mit Pommes frites U ماهی و قاچ سیب زمینی سرخ کرده
Pommes-Frites-Bude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Pommesbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Frittenbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Was hat er denn verbrochen? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
gewachsenes System, das nicht mehr weiterentwickelt werden kann U سیستم رشد کرده ای که دیگر قابل توسعه نباشد
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
Es ließ ihn nicht los. U این افکار او [مرد] را کاملا اشغال کرده بود.
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
Fritten {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Pommes {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Ich bestellte eine Portion Pommes frites zu meinem Steak. U من برای مخلفه با استیکم سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم.
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
vollzieher U مامور اجرایی دادگاه که اموال ورشکستگان را مضبوط کرده و به حراج میگذارد
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
Das Krisenkuscheln zwischen Politik, Industrie und Gewerkschaften hat bislang zum Wohle des Landes funktioniert. U این خود شیرینی ریاکارانه بحران گرا بین سیاستمداران، صنعتگران و اتحادیه ها تا کنون به نفع کشور کار کرده است.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1خواستم همکاری کرده باشم
1das steckt ein Zettel
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
1آیا شما به ایران سفر کرده اید
1studiert
1خسته نباشید
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1او مرد خیلی کار کرده
1übernahmeersuchen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com