Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4490 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Preise verstehen sich inklusive Mehrwertsteuer und Bedienung. U منظور از قیمتها شامل مالیات بر ارزش افزوده و سرویس می باشد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ausschließlich Mehrwertsteuer U مالیات بر ارزش افزوده شامل نمی شود
Mehrwertsteuer {f} [MwSt.] ; [MWSt.] U مالیات بر ارزش افزوده [اقتصاد]
Die Mehrwertsteuer ist gesondert auszuweisen. U مالیات بر ارزش افزوده باید جداگانه نشان داده شود.
sollen U منظور داشتن [منظور از این باشد که]
Bedienung inklusive U سرویس شامل می شود
Die Bedienung ist im Preis inbegriffen. U سرویس در بها شامل است.
nicht zum Ansehen [Anschauen] [Film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
Brutto {n} U بهای کالا با مالیات [دستمزد یا حقوق قبل از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
Lohn-Preis-Spirale {f} U مارپیچ افزایش قیمتها و دستمزد
Tobin-Steuer {f} U مالیات توبین [مالیات برای تبدیل واحد پولی به واحد پول دیگری]
außerplanmäßig <adj.> U افزوده
zusätzlich <adj.> U افزوده
zugewiesen <adj.> <past-p.> U افزوده شده
Absicht {f} U منظور
Behuf {m} U منظور
Absichtserklärung {f} U اعلام منظور
bereitgestellt <past-p.> U منظور شده
bereitgestellt <adj.> <past-p.> U منظور شده
Assistenzhund {m} U سگ سرویس
Diensthund {m} U سگ سرویس
Wartung {f} U سرویس
Dienst {m} U سرویس
Service {m} U سرویس
Es sollte ein Kompliment sein. U منظور تعریف بود.
Bergungsdienst {m} U سرویس نجات
Bedienung {f} U سرویس [در رستوران]
Fünkdienst {m} U سرویس رادیو
Flugdienst {m} U سرویس هوایی
sich ausruhen U خوابیدن [به منظور استراحت کردن]
Was bedeutet das konkret? U منظور از این دقیقا چه است؟
meinen U منظور [داشتن] این است
ausruhen U خوابیدن [به منظور استراحت کردن]
ausschlafen U تا دیروقت خوابیدن به منظور استراحت
etwas [Akkusativ] tun wollen U منظور انجام کاری را داشتن
Absicht {f} U قصد [ منظور] [غرض] [ نیت ]
Vorhaben {n} U قصد [ منظور] [غرض] [ نیت ]
Damit meinte er mich. Seine Bemerkungen waren auf mich gemünzt. U منظور تذکرات او [مرد] با من بود.
etwas [Akkusativ] beabsichtigen U منظور انجام کاری را داشتن
Beileidsbesuch {m} U دیدار به منظور تسلیت یا همدردی
Infrastruktur {f} U ساختار یا سرویس ابتدایی
[sich] umarmen U شامل بودن
umfassen U شامل بودن
enthalten U شامل بودن
umschlingen U شامل بودن
aus [Dat] bestehen U شامل بودن
Diese Beispiele sollen lediglich zeigen, wie ... U این مثال ها فقط به منظور نشان دادن چگونگی ...
in etwas inbegriffen sein U شامل پودن [در چیزی]
herbeiführen U شامل بودن [دربرگرفتن]
Ersatzverkehr {m} U سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
Bibel {f} U کتاب مقدس [شامل انجیل و تورات ]
Babyausstattung {f} U لوازم نوزاد [شامل تخت و غیره]
einen Spieler aufstellen U شامل کردن [شمردن] بازیگری در یک بازی [ورزش]
Abstellgleis {n} U یک بخش برای کار ویژه [مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
Äquivalent {n} U هم ارزش
Preis {m} U ارزش
Mangel {f} U دستگاه برای چلاندن یاصاف کردن پارچه [شامل دو استوانه نزدیک به هم است]
Abgabe {f} U مالیات
Gebühr {f} U مالیات
Steuer {f} U مالیات
Auswertung {f} U ارزش گذاری
kosten U ارزش داشتن
gegenwertiger Wert {m} U ارزش فعلی
taugen U با ارزش بودن
Deut {m} U سکه کم ارزش
Durchschnittswert {m} U ارزش متوسط
Abschätzung {f} U ارزش گذاری
Aufwertung {f} U تعیین ارزش
Anlagewert {m} U ارزش سرمایه
Bilanzwert {m} U ارزش ترازنامه
Anschaffungswert {m} U ارزش تهیه
Aufwertung {f} U افزایش ارزش
Abwertung {f} U کاهش ارزش
Bezugswert {m} U ارزش تهیه
Firmenwert {m} U ارزش شرکت
steuerbefreit <adj.> U معاف از مالیات
von der Steuer befreit <adj.> U معاف از مالیات
von der Steuer befreit <adj.> U بدون مالیات
Besteuerung {f} U وضع مالیات
steuerfrei <adj.> U معاف از مالیات
Einkommensteuer {f} U مالیات بر درآمد
Auflage {f} U مالیات بندی
Besteuerung {f} U مالیات گیری
Besteuerung {f} U مالیات بندی
frei von Steuerabgaben <adj.> U بدون مالیات
frei von Steuerabgaben <adj.> U معاف از مالیات
Erbschaftssteuer {f} U مالیات بر ارث
steuerfrei <adj.> U بدون مالیات
Steuern {pl} vom Einkommen U مالیات درآمد
Steuern zahlen U مالیات پرداختن
Kfz-Steuer {f} U مالیات خودرو
Steuer erlassen U مالیات را بخشیدن
kommunale Steuern {pl} U مالیات محله ای
[nach unten] gestaffelte Steuer U مالیات نزولی
regressive Steuer U مالیات نزولی
[nach oben] gestaffelte Steuer U مالیات تصاعدی
progressive Steuer {f} U مالیات تصاعدی
Steuerbehörde {f} U اداره مالیات
abgabepflichtig <adj.> U مشمول مالیات
zu versteuernd <adj.> U مشمول مالیات
steuerbar <adj.> U مشمول مالیات
steuerpflichtig <adj.> U مشمول مالیات
abgabenfrei <adj.> U بدون مالیات
steuerbefreit <adj.> U بدون مالیات
Erhöhung {f} der Steuern U افزایش مالیات
Finanzabgabe {f} U مالیات بندی
Abgabe {f} U مالیات بندی
Ich bin es nicht wert. U من ارزش اونو ندارم.
Abschlag {m} U کاهش ارزش [سهام]
sein Licht unter den Scheffel stellen U خود را کم ارزش کردن
etwas [Akkusativ] kleinreden U چیزی را کم ارزش کردن
tiefstapeln [was die eigene Person betrifft] U خود را کم ارزش کردن
etwas [Akkusativ] schmälern U چیزی را کم ارزش کردن
etwas [Akkusativ] herabmindern U چیزی را کم ارزش کردن
Steuersünderin {f} U فرارکن [ زن ] از پرداخت مالیات
einziehen U مالیات بندی کردن
ohne Steuern und Einbehalte U خالص پس از مالیات و کسورات
Kapitalertragsteuer {f} U مالیات بر سود سرمایه
Steuer umgehen U فرار از پرداخت مالیات
Steuer einziehen U مالیات دریافت کردن
Steuer {f} auf privates Einkommen U مالیات درآمد شخصی
Abgleich nach Steuer U میزان حساب پس از مالیات
vor [nach] Steuern U قبل [پس] از کسر مالیات
der Steuer unterliegen U مشمول مالیات بودن
eine Steuer auf etwas [Akkusativ] erheben U بر چیزی مالیات بستن
einziehen U مالیات وضع کردن
einziehen U مالیات اخذ کردن
fällige Steuern {pl} U مالیات سر رسید شده
diskriminierende Steuer {f} U مالیات تبعیض آمیز
veranlagte Steuer {f} U مالیات سنجیده شده
gestaffelte Steuer {f} U مالیات پس افتاده [معوق]
latente Steuer {f} U مالیات پس افتاده [معوق]
Steuern hinterziehen U فرار از پرداخت مالیات
Steuern erheben U بالا بردن مالیات
vor [nach] Abzug der Steuern U قبل [پس] از کسر مالیات
benachteiligende Steuer U مالیات تبعیض آمیز
eine bloße Lappalie U هیچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
Wahrheitstabelle {f} U جدول ارزش [منطق] [ریاضی]
Alkoholsteuer {f} U مالیات نوشابه های الکلی
rückerstattungsfähige Steuer {f} U مالیات ادعا [استرداد] پذیر
Der Arbeitgeber zieht die Steuer vom Einkommen ab. U کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
Freibetrag {m} U درآمد غیر مشمول مالیات
jemanden zur Steuer heranziehen U از کسی مالیات [عوارض] گرفتن
Abgleich vor Steuer U میزان حساب قبل از مالیات
Vor-Steuer-Betrag {m} U وجه [قدر] قبل از مالیات
die Steuer hintergehen U طفره رفتن ازپرداخت مالیات
Steuersünder {m} U فرارکن [مرد ] از پرداخت مالیات
umlagepflichtig <adj.> U مشمول مالیات [ امور مالی]
eine Reklamation anzeigen [über] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
einen Mangel rügen [wegen] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
eine Beanstandung machen [über] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
eine bloße Lappalie U هیچ و پوچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
etwas mit einer Abgabe belegen U وضع کردن مالیات برای جیزی
alle Steuerabgaben übernehmen U پرداخت همه مالیات را برعهده گرفتن
etwas von der Steuer absetzen U چیزی را با مالیات برابر [بالانس] کردن
Steuer abziehen U مالیات کم کردن [ از درآمد یا بهای کالایی]
Cashflow-Steuer {f} U مالیات جریان نقدی [امور مالی]
Der Senator sprach sich für eine Steuersenkung aus. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
Einmalkennwort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
netto <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
Einmalpasswort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
rein <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
nach allen Abzügen <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
Steuern abführen [entrichten] U مالیات پرداختن [مثال کارفرما] [امور اداری]
Inklusive Steuer und Versicherung? U مالیات و بیمه شاملش [نرخ کرایه] می شود؟
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Unkosten von der Steuer absetzen U هزینه های جانبی را از مالیات کسر کنند
alle sonstigen Abgaben U همه مالیات ها و حقوق گمرکی های دیگر
Finanzverschuldung {f} U نسبت قرض به ارزش سهام معمولی شرکتی [اقتصاد]
Der Grüntee wird wegen seiner gesundheitsfördernden Eigenschaften geschätzt. U ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
Da steckt mehr dahinter. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
in Abrechnung bringen [rechnerisch abziehen] U در نظر گرفتن [شامل حساب کردن ] [کم کردن] [کسرکردن ] [اصطلاح رسمی] [اقتصاد]
Nacherklärung {f} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Selbstanzeige {f} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Netto-Finanzverschuldung U نسبت خالص قرض به ارزش سهام معمولی شرکتی [اقتصاد]
Briefkastenfirma im steuergünstigen Ausland U شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
eine Nacherklärung einreichen U تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Steuerkarussell {n} U کلاه برداری در مالیات [بوسیله چند شرکت جعلی در اتحادیه اروپا]
Selbstanzeige erstatten U تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Steuerrecht {n} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده [قانون] [اصطلاح رسمی]
Gesundheit! U عافیت باشد!
sich auskennen U آشنا باشد
Netto {n} U خالص [قیمت یا وزن یا دستمزد] [دستمزد یا حقوق پس از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
netto verdienen U خالص دریافتن [دریافتن مزد پس از کسر مالیات و غیره ]
netto bekommen U خالص دریافتن [دریافتن مزد پس از کسر مالیات و غیره ]
Vorsicht, Stufe! U حواست به پله باشد!
jetzt einmal ganz unter uns U میان خودمان باشد
ganz im Vertrauen gesagt U میان خودمان باشد
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
Sie muss mindestens 40 sein. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U من تخمین می زنم شانس تو کم باشد.
möglichst klein U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی شده باشد.
so klein wie möglich U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
Haben Sie etwas nach hinten hinaus? U چیزی دارید که در پشت [هتل] باشد؟
Da fragst du noch? U این باید واضح باشد برای تو
ausgerechnet heute U از همه روزها امروز [باید باشد]
Ansicht von einem Ende aus U نمایی که انتهای شی به طرف مشاهده گر باشد
allenfalls <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
unter Umständen <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
der letzte Schrei U تازه ترین چیز [چیزی که مد باشد]
Recent search history Forum search
1Außendienst Mitarbeiter
1besser werden
1ernährten
1سوابق تحصیلی
2Funktionenschar
1Läuft bei dir
1اگر کار کردن من و کار نکردن من تفاوتی نداشته باشد
1Schichtplan
1Die ldee
1Darauf,wofür,woran,woüber,wozu ,woüber
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com