Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (6604 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Wie jedes Kind verfügt sie nur über einen begrenzten Wortschatz.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
süß
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
reif
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
ausgereift
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
saftig
<adj.>
U
جا افتاده
[مانند میوه ]
[مانند صدا]
Kind
{n}
کودک
Baby
{n}
U
کودک
Baby
{n}
U
کودک شیرخوار
Kindertagesstätte
{f}
U
مهد کودک
Brustkind
{n}
U
کودک شیرخوار
Ich denke an ein zweites Kind, denn ich werde auch nicht jünger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
einstellbares Rad
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
unnachahmlich
<adj.>
U
بی مانند
einzigartig
<adj.>
U
بی مانند
wie zuvor
<adv.>
U
مانند سابق
genauso ... wie
<adv.>
U
دقیقا مانند ...
gleichen
U
مانند بودن
in jeder Hinsicht einzigartig
U
از هر نظری بی مانند
sich
[Dativ]
ähnlich sehen
U
مانند هم بودن
wie eh und je
U
مانند همیشه
aalähnlich
<adj.>
U
مانند به مارماهی
dämonisch
<adj.>
U
غول مانند
diabolisch
<adj.>
U
غول مانند
perfid
<adj.>
U
غول مانند
perfide
<adj.>
U
غول مانند
süß
<adj.>
U
رسیده
[مانند میوه ]
ausgereift
<adj.>
U
مهربان
[مانند صدا]
ausgereift
<adj.>
U
نرم
[مانند میوه ]
reif
<adj.>
U
رسیده
[مانند میوه ]
reif
<adj.>
U
نرم
[مانند میوه ]
reif
<adj.>
U
دلپذیر
[مانند صدا]
nagen
U
جویدن
[مانند موش]
reif
<adj.>
U
مهربان
[مانند صدا]
saftig
<adj.>
U
رسیده
[مانند میوه ]
ausgereift
<adj.>
U
رسیده
[مانند میوه ]
ablegen
U
کندن
[مانند جامه]
süß
<adj.>
U
نرم
[مانند میوه ]
ausgereift
<adj.>
U
دلپذیر
[مانند صدا]
saftig
<adj.>
U
نرم
[مانند میوه ]
saftig
<adj.>
U
دلپذیر
[مانند صدا]
süß
<adj.>
U
مهربان
[مانند صدا]
saftig
<adj.>
U
مهربان
[مانند صدا]
ausziehen
U
کندن
[مانند جامه]
süß
<adj.>
U
دلپذیر
[مانند صدا]
nagen
U
ساییدن
[مانند موش]
fressen wie ein Schwein
<idiom>
U
مانند گاو خوردن
wie aus der Pistole geschossen
<idiom>
U
تند مانند گلوله
geschwisterlich
<adj.>
U
مانند خواهر و برادر
[Dativ]
entsprechen
U
مانند
[مشابه]
بودن
ziehen
U
کشیدن
[چیزی مانند در]
Sie sind wie Hund und Katze.
U
مانند سگ و گربه به هم می پرند.
Jemandem
[etwas]
ähnlich sehen
U
مانند کسی
[چیزی]
بودن
wie ein echtes
[eine echte]
aussehen
U
مانند چیزی واقعی بودن
Jemandem
[etwas]
ähneln
U
مانند کسی
[چیزی]
بودن
Jemanden anheuern
U
کسی را گرفتن
[مانند وکیلی]
wie Jamand
[etwas]
aussehen
U
مانند کسی
[چیزی]
بودن
angeboren
<adj.>
U
مادرزادی
[مانند خال یا رفتار]
Er lief wie der Blitz.
U
او
[مرد]
مانند صاعقه دوید.
lässig
<adj.>
U
خودمانی
[مانند نوع لباس]
unschuldig wie ein Lamm
<idiom>
U
بیگناه مانند نوزاد
[اصطلاح ]
spitzen
U
تیز کردن
[مانند مداد ]
wetzen
U
تیز کردن
[مانند چاقو]
klingen
U
صدا دادن
[مانند زنگ]
glühen
U
قرمز شدن
[مانند زغال]
glühen
U
تاب آمدن
[مانند زغال]
fangen
U
گرفتن
[مانند جانور وحشی]
Opfer eines Witzes
U
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
sausen
U
مانند فشنگ رفتن
[اصطلاح روزمره]
torpedieren
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
Jemanden anheuern
U
کسی را استخدام کردن
[مانند وکیلی]
Pastete
{f}
U
خمیر مانند کلوچه قیمه دار
kurz und bündig
<adj.>
U
چکیده
[مختصر]
[مانند نوشته ای یا گفتاری]
dörren
U
خشک کردن
[مانند میوه یا ماهی]
eilen
U
مانند فشنگ رفتن
[اصطلاح روزمره]
lapidar
<adj.>
U
چکیده
[مختصر]
[مانند نوشته ای یا گفتاری]
Zielscheibe eines Witzes
U
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
flitzen
U
مانند فشنگ رفتن
[اصطلاح روزمره]
Jemanden anspringen
U
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
kochen
U
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
Knall
{m}
U
صدای بلند
[مانند ترقه یا انفجار]
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge.
<idiom>
U
مانند خر در گل گیر کرده.
[اصطلاح مجازی]
etwas
[Akkusativ]
kochen
U
چیزی دم کردن
[مانند چای یا قهوه]
umstellen
U
تغییرمسیر دادن
[مانند راهبری کارخانه]
brüllen
U
غرش کردن
[مانند رعد]
[اصطلاح مجازی]
wie ein gerupftes Huhn aussehen
U
مانند یک گوسفند است که پشمش را زده اند
abräumen
U
جمع کردن چیزها
[مانند روی میز]
donnern
U
غرش کردن
[مانند رعد]
[اصطلاح مجازی]
wie ein geölter Blitz
<idiom>
U
مانند فشنگ
[خیلی تند]
[اصطلاح روزمره]
säubern
U
جمع کردن چیزها
[مانند روی میز]
rein
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
nach allen Abzügen
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
Das Theater bietet sich für einen extrovertierten Menschen wie mich an.
U
تیاتر واضحترین جا برای برونگرایی مانند من است.
sich um etwas bemühen
U
حفظ و نگهداری کردن
[مانند آداب و رسوم]
etwas pflegen
U
حفظ و نگهداری کردن
[مانند آداب و رسوم]
etwas hegen
U
حفظ و نگهداری کردن
[مانند آداب و رسوم]
kernig
<adj.>
U
چکیده
[مختصر]
[مانند گفتاری]
[اصطلاح مجازی]
netto
<adv.>
U
خالص
[مانند ارزش یا محصول یا سود]
[اقتصاد]
jemandem etwas abnehmen
U
راحت کردن
[کسی از چیزی مانند ساک یا پالتو]
[an einem Ort]
hausen
U
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
Isolation
{f}
[Elektrizität; Wärme; Schall ...]
U
روپوش کشی
[مانند برق گرما صوت و غیره ]
Isolation
{f}
[Elektrizität; Wärme; Schall ...]
U
عایق کاری
[مانند برق گرما صوت و غیره ]
jemanden etwas
[Genitiv]
entheben
U
راحت کردن
[کسی از چیزی مانند ساک یا پالتو]
Bart
{m}
U
رد نوشیدنی روی لب بالایی
[مانند شیر یا آبجو و غیره]
Isolation
{f}
[Elektrizität; Wärme; Schall ...]
U
عایق گذاری
[مانند برق گرما صوت و غیره ]
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich.
U
وقتی که او
[زن]
را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
sich wie ein roter Faden durch etwas ziehen
U
مانند رشته ای از افکار
[قضیه]
مابین چیزی رفتن
brutto für netto
U
ناخالص بجای خالص
[مانند بها یا محصول یا وزن]
Laden
{m}
U
عملیات یا کارها
[سازمان قانون شکن مانند مافیا]
etwas
[Akkusativ]
in den Müll werfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Müll werfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
wegwerfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
wegwerfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Mülleimer werfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Mülleimer werfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas stürzt wie ein Kartenhaus zusammen
U
متلاشی شدن چیزی مانند ساختمان از ورقهای بازی
Er hat ein Gedächnis wie ein Sieb.
<idiom>
U
حافظه اش مانند الک است.
[زود فراموش می کند]
Jemanden anheuern
U
کسی را استخدام کردن
[مانند کارگری]
[اصطلاح روزمره]
etwas
[Akkusativ]
von heute auf morgen aufgeben
U
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
Bist du noch da?
U
هنوز هستی ؟
[مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
Jemanden anspringen
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
Kolonie
{f}
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
entzünden
U
آتش زدن
[روشن کردن]
[مانند سیگار یا دستگاه گازی]
anbrennen
U
آتش زدن
[روشن کردن]
[مانند سیگار یا دستگاه گازی]
anmachen
U
آتش زدن
[روشن کردن]
[مانند سیگار یا دستگاه گازی]
ausgießen
U
از خود بیرون
[بروز]
دادن
[مانند مایع نور بو یا کیفیت]
etwas ausspucken
U
چیزی را برگرداندن
[توزیع کردن ]
[مانند از دستگاه خودکار فروشنده]
zu Staub werden
[ zerfallen]
U
پوسیدن
[تباه شدن]
[مانند مومی یا یافته های باستانی]
alles in einem
<adj.>
U
همه چیز در یکی
[مانند شامپو و حالت دهنده مو در یک مخزن]
anzünden
U
آتش زدن
[روشن کردن]
[مانند سیگار یا دستگاه گازی]
den Motor aufheulen lassen
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
als
<conj.>
U
مانند
[چون]
[بعنوان]
[بطوریکه]
[چنانکه]
[نظر به اینکه]
[در نتیجه]
Abstellgleis
{n}
U
یک بخش برای کار ویژه
[مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
Bude
{f}
U
عملیات یا کارها
[سازمان قانون شکن مانند مافیا]
[اصطلاح روزمره]
ausspucken
U
از دهان
[دهانه]
بیرون پراندن
[دفع کردن]
[مانند مواد مذاب اتشفشانی یا گل]
Kaution
{f}
U
پول امنیت
[پولی که برای چیزی مانند دوچرخه کرایه ای گرو گذاشته می شود]
mit seinem Freund
[seiner Freundin]
Schluss machen
U
دوست پسر
[دوست دختر]
خود را
[مانند گونی کثیف]
ول کردن
Kur
{f}
U
شفا گاه
[جایی که با مواد معدنی مانند گل و آب معدنی بهبود میدهند]
Knabberzeug
{n}
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
anschlagen
U
بستن
[سفت کردن]
[محکم کردن]
[مانند با طناب]
[دریانوردی]
tauen
U
از یخ به آب تبدیل شدن
[آب شدن]
[مانند برف یا غذای یخزده]
von Jemandem
[etwas]
ausgehen
U
از کسی
[چیزی]
سرچشمه گرفتن
[مانند بوی چیزی]
von Jemandem
[etwas]
stammen
U
از کسی
[چیزی]
سرچشمه گرفتن
[مانند بوی چیزی]
von Jemandem
[etwas]
stammen
U
از کسی
[چیزی]
بیرون آمدن
[مانند بوی چیزی]
von Jemandem
[etwas]
stammen
U
از کسی
[چیزی]
ناشی شدن
[مانند بوی چیزی]
von Jemandem
[etwas]
ausgehen
U
از کسی
[چیزی]
ناشی شدن
[مانند بوی چیزی]
zapfen
U
از شیر
[دریچه]
جاری کردن
[مانند شیر بشکه ای]
von Jemandem
[etwas]
ausgehen
U
از کسی
[چیزی]
بیرون آمدن
[مانند بوی چیزی]
jodeln
U
صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Mukoid
{n}
[schleimähnliche Substanz]
U
مخاطی
[ماده مخاطی مانند]
[پزشکی]
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
Recent search history
Forum search
1
Stößt
2
Cool کلمه را بعضی درجاهای مختلف استفاده میکند ولی معنای سرد را نمدهد.
1
ach du liebe zeit
0
خرید بهترین یو پی اس 2018
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com