Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (961 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Außenbordmotor {m} U قایقی که موتور به آن سوار کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bootshaus {n} U خانه قایقی
Jemanden so lange ärgern [reizen] , bis die Puppen tanzen <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
Starter {m} U موتور راه انداز [برای موتور مواد سوختی]
Anlasser {m} U موتور راه انداز [برای موتور الکتریکی]
einbauen U سوار کردن
Bord {n} U سوار [کشتی]
Jemanden mitnehmen U کسی را سوار کردن
per Autostopp fahren U مجانی سوار شدن
trampen U مجانی سوار شدن
an Bord U سوار [کشتی یا هواپیما]
per Anhalter fahren U مجانی سوار شدن
Jemandem eine Mitfahrgelegenheit geben U کسی را سوار کردن
autostoppen U مجانی سوار شدن [در اتریش]
Bordkarte {f} U بلیت جواز سوار [فرودگاه]
besteigen U سوار شدن [کشتی یا هواپیما]
- sehr - wohl aber U ولی ... می کنند
Wo finde ich ein Taxi? U تاکسی برای سوار شدن کجاست؟
einsteigen U سوار شدن [وسیله حمل و نقل]
Amazone {f} U زن اسب سوار و جنگجو [در اساطیر یونان]
Meine Füße tun mir weh. U پاهایم درد می کنند.
erkennen lassen [Dinge] U [چیزها] بیان می کنند
Düsentriebwerk {n} U موتور جت
Düsenantrieb {m} U موتور جت
Motor {m} U موتور
aufsteigen U سوار شدن [اسب یا وسیله نقلیه روباز]
auf dem Bus fahren U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
einen Flug antreten U سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
besteigen U سوار شدن [برای جفت گیری جانوران]
Dieselmotor {m} U موتور دیزل
Flugzeugmotor {m} U موتور هواپیما
Zündkerze {f} U شمع موتور
Antrieb {m} U حرکت [موتور]
Benzinmotor {m} U موتور بنزینی
Schwarzfahrer {m} U کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
Trittbrettfahrer {m} U کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
Wann ist die nächste Briefkasten-Leerung? U کی دوباره جعبه پست را خالی می کنند؟
Die Tiere werden vor dem Schlachten bewusstlos gemacht. U حیوانات را قبل از کشتار بیهوش می کنند.
etwas renovieren [erneuern] lassen U چیزی را بدهند برایشان تعمیر کنند
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
gleiten U بی موتور پرواز کردن
Steuerkette {f} U زنجیر موتور [فن و تکنولژی]
Ausbau {m} U پیاده کردن [موتور]
Anwurf {m} U اولین حرکت [موتور]
Kann ich an Bord Fahrkarten kaufen? U می توانم وقتی که سوار شدم بلیط [اتوبوس یا قطار] بخرم؟
Botanisiertrommel {f} U جعبه ای که گیاه شناسان در آن نمونه جمع می کنند
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Unkosten von der Steuer absetzen U هزینه های جانبی را از مالیات کسر کنند
Die Eichhörnchen lagern Nüsse für den Winter ein. U سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
Flüchtlinge glauben, dass Deutschland ein Land ist, wo Milch und Honig fließen. <idiom> U پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
anlassen U روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
Der Motor will nicht anspringen. U موتور روشن نمی شود.
anspringen U روشن شدن [مثال موتور]
abstellen U خاموش کردن [موتور یا چراغ]
Anlasser {m} U عامل راه اندازی [موتور]
Der Vater saß am Steuer und wir Kinder fuhren hinten mit. U پدر پشت فرمان می راند و ما بجه ها صندلی عقب سوار بودیم.
im Nebel stochern <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
ins Blaue schießen <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
ein Feuer anmachen, um wilde Tiere fernzuhalten U آتش روشن می کنند تا جانوران وحشی را دور بکنند
Die Täter konnten unerkannt flüchten. U مجرمان توانستند غیر قابل تشخیص فرار کنند.
In ihrem Krimi werden laufend falsche Fährten gelegt. U در رمان جنایی او [زن] ردپاها دایما از حقیقت دور می کنند.
Der Motor wird von einer Batterie betrieben. U این موتور با باتری کار می کند.
Auspuff {m} U گاز [بخار ] خروجی [از توربین یا موتور]
Abgas {n} U گاز [بخار ] خروجی [از توربین یا موتور]
Es ist ganz natürlich, dass Jugendliche oft gegen ihre Eltern rebellieren. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
ein Luftfahrzeug am Boden festhalten U وسیله نقلیه هوایی را مجبور کنند روی زمین بماند
den Überblick verlieren [über] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
nicht ausschalten U روشن گذاشتن [خاموش نکردن] [موتور یا خودرو]
anlassen U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Anlasser {m} [für elektrische Maschinen] U موتور راه انداز [برای موتورهای الکتریکی] [مهندسی برق]
den Motor aufheulen lassen U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Bis auf einen [Außer einem] Motortausch habe ich alles versucht, um das Auto wieder flott zu bekommen. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Gott sei Dank, es ist Freitag! U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Kolonie {f} U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
etwas [Akkusativ] aufbauen U چیزی را نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
aufstellen U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
montieren U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
installieren U نصب کردن [تجهیزکردن ] [سوار کردن] [جادادن] [بنا کردن] [برپاکردن] [مهندسی]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com