Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (5364 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Es ist ganz natürlich, dass Jugendliche oft gegen ihre Eltern rebellieren. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
von Natur aus U طبعا
normalerweise <adv.> U بطور طبیعی [طبعا]
Jemanden so lange ärgern [reizen] , bis die Puppen tanzen <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
Jugendliche {pl} U جوانان
Revolte {f} U سرکشی
Aufstand {m} U سرکشی
Eigensinn {m} U سرکشی
Aufsässigkeit {f} U سرکشی
Rebellion {f} U سرکشی
Jugendherberge {f} U مهمانسرای جوانان
Sperrstunde {f} U خاموشی [در مهماسرای جوانان]
oft <adv.> U اغلب
Jugendbanden zogen randalierend durch die Innenstadt. U دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
Urgroßeltern {pl} U پدر و مادر پدر مادر بزرگ
asten U فشرده درس خواندن [برای امتحانی] [اصطلاح جوانان در دبیرستان و دانشگاه]
Anhänger {m} U انگل [مفت خور ] [اغلب واژه تحقیری]
Mitläufer {m} U انگل [مفت خور ] [اغلب واژه تحقیری]
Schmarotzer {m} U انگل [مفت خور ] [اغلب واژه تحقیری]
Bulle {m} U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
Bulle {m} U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Mutter {f} مادر
Schwiegermutter {f} U مادر زن
Intuition U مادر
Großeltern {pl} U مادر و پدربزرگ
Eltern {pl} U پدر و مادر
Elternteil {n} U پدر یا مادر
Großonkel {m} U دایی مادر
Großonkel {m} U عموی مادر
Patentante {f} U مادر تعمیدی
Taufpatin {f} U مادر تعمیدی
Patin {f} U مادر تعمیدی
Schwiegermutter {f} U مادر شوهر
geistige Mutter {f} U مادر ذهنی
Adoptivmutter {f} U مادر خوانده
Heimatland {n} U سرزمین پدر و مادر
Heimat {f} U سرزمین پدر و مادر
Mama {f} U مادر [اصطلاح روزمره]
leibliche [r] Mutter [Vater] {f} , {m} U مادر [پدر] اصلی
Wichser {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Wichser {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
blöde Sauen {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
blöde Sauen {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
allein erziehend sein U یک پدر [یا مادر] تنها بودن
Scheißkerle {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
Gotte {f} U مادر تعمیدی [اصطلاح روزمره]
Scheißkerle {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Arschlöcher {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
Ärsche {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Arschgeigen {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
Affenärsche {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
Affenärsche {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Ärsche {pl} U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
Arschgeigen {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Arschlöcher {pl} U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
Godl {f} U مادر تعمیدی [اصطلاح روزمره] [در اتریش]
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Halbbruder mütterlicherseits U برادر امی [ناتنی از طرف مادر]
Flaschenkind {n} U نوزادی که از شیر مادر محروم است
Patenschaft {f} تعمیدی بودن پدر [و یا مادر] [جامعه شناسی]
Die Schuld am schlechten Benehmen von Kindern liegt in der Regel bei den Eltern. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
Das einzig Störende war meine Schwiegermutter. U تنها کسی [چیزی] که شادی را به هم زد مادر زنم [شوهرم] بود.
- sehr - wohl aber U ولی ... می کنند
erkennen lassen [Dinge] U [چیزها] بیان می کنند
Meine Füße tun mir weh. U پاهایم درد می کنند.
Schlüsselkind {n} U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
Außenbordmotor {m} U قایقی که موتور به آن سوار کنند
Die Tiere werden vor dem Schlachten bewusstlos gemacht. U حیوانات را قبل از کشتار بیهوش می کنند.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Wann ist die nächste Briefkasten-Leerung? U کی دوباره جعبه پست را خالی می کنند؟
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
etwas renovieren [erneuern] lassen U چیزی را بدهند برایشان تعمیر کنند
Die Eichhörnchen lagern Nüsse für den Winter ein. U سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
Flüchtlinge glauben, dass Deutschland ein Land ist, wo Milch und Honig fließen. <idiom> U پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Botanisiertrommel {f} U جعبه ای که گیاه شناسان در آن نمونه جمع می کنند
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Unkosten von der Steuer absetzen U هزینه های جانبی را از مالیات کسر کنند
im Nebel stochern <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
ein Feuer anmachen, um wilde Tiere fernzuhalten U آتش روشن می کنند تا جانوران وحشی را دور بکنند
Die Täter konnten unerkannt flüchten. U مجرمان توانستند غیر قابل تشخیص فرار کنند.
ins Blaue schießen <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
In ihrem Krimi werden laufend falsche Fährten gelegt. U در رمان جنایی او [زن] ردپاها دایما از حقیقت دور می کنند.
Meine Großeltern sind von uns gegangen. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
ein Luftfahrzeug am Boden festhalten U وسیله نقلیه هوایی را مجبور کنند روی زمین بماند
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
den Überblick verlieren [über] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
Ich muss um elf zu Hause sein. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
Museumsstück {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Fossil {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Gott sei Dank, es ist Freitag! U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Kolonie {f} U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Das Kind wollte spielen, die Mutter aber wollte nicht. U بچه می خواست بازی کند مادر [او] اما نمی خواست [با او بازی کند] .
Recent search history Forum search
2Cool کلمه را بعضی درجاهای مختلف استفاده میکند ولی معنای سرد را نمدهد.
1احترام به کسی گذاشتن
0طالبان خیلی زود توانستند شهر قندهار را تصرف کنند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com