Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Begleitstimme
{f}
U
صدای فرعی
[در موسیقی چند صدایی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Nebenwirkung
{f}
U
اثر فرعی
Derivativ
{n}
U
فرعی
Filialgeschäft
{n}
U
فروشگاه فرعی
Episode
{f}
U
داستان فرعی
Telefonnebenanschluss
{m}
U
تلفن فرعی
Telefonnebenanschluss
{m}
U
شماره فرعی
Nebenwirkungen
{pl}
U
اثرات فرعی
Tochtergesellschaft
{f}
U
شرکت فرعی
Tochterfirma
{f}
U
شرکت فرعی
Tochterunternehmen
{n}
U
شرکت فرعی
Tochterunternehmung
{f}
U
شرکت فرعی
[ اقتصاد]
untervermieten
U
اجاره فرعی دادن
Ableger
{m}
U
- تجارت - شعبه یا شرکت فرعی
Vergabe
{f}
von Unteraufträgen
U
بستن قرار داد فرعی
Weitervergabe
{f}
von Aufträgen
U
بستن قرار داد فرعی
Durchwahl
{f}
U
شماره تلفن فرعی
[مخابرات]
logische Folge
[von etwas]
U
استنباط
[نتیجه فرعی]
[اصل تبعی ]
چیزی
Schlussfolgerung
{f}
[aus etwas]
U
استنباط
[نتیجه فرعی]
[اصل تبعی ]
چیزی
Folgerung
{f}
[aus etwas]
U
استنباط
[نتیجه فرعی]
[اصل تبعی ]
چیزی
logische Konsequenz
[aus etwas]
U
استنباط
[نتیجه فرعی]
[اصل تبعی ]
چیزی
Brummen
{n}
U
صدای بم
Bums
{m}
U
صدای احتراق
Bums
{m}
U
صدای ضربه
Bums
{m}
U
صدای بلند
Näseln
{n}
U
صدای تودماغی
Altstimme
{f}
U
آلتو
[صدای بم زن]
nasale Aussprache
{f}
U
صدای تودماغی
Eulenschrei
{m}
U
صدای جغد
Bruststimme
{f}
U
صدای سینه
Anlaut
{m}
U
صدای آغازی
Donnerstimme
{f}
U
صدای رعد
Flügelschlag
{m}
U
صدای بال
Begleitstimme
{f}
U
صدای دوم
Brustton
{m}
U
صدای ته گلو
Bruststimme
{f}
U
صدای ته گلو
Beifallsruf
{m}
U
صدای آفرین
Brummkreisel
{m}
U
صدای وزوز
Brummkreisel
{m}
U
صدای فرفره
Brustton
{m}
U
صدای سینه
meckern
[Ziege]
U
مع مع کردن
[صدای بز]
Alt
{m}
U
آلتو
[صدای بم زن]
blöken
[Schaf]
U
بع بع کردن
[صدای گوسفند]
grölen
U
صدای غرش کردن
Fußballrowdy
{m}
U
خرابگر پر سر و صدای فوتبال
brüllen
U
صدای گاو کردن
brüllen
U
صدای غرش کردن
grölen
U
صدای گاو کردن
still
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
ruhig
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
leise
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
grölen
U
صدای شبیه نعره کردن
Durch den Nebel des Weines hörte er ihre Stimme.
U
در گیجی از شراب صدای او
[زن]
را شنید.
Schrei
{m}
U
صدای بلند مثل سرفه
heiserer Schrei
{m}
U
صدای اردک درآوردن
[قد قد کردن]
brüllen
U
صدای شبیه نعره کردن
Bariton
{m}
U
باریتون
[صدای متوسط مرد]
zuschlagen
U
با صدای بلند یا محکم بستن
seltsames Geräusch
U
صدای عجیب و غریب
[در خودرو]
ausfahrender Verkehr
{m}
U
جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
Knall
{m}
U
صدای بلند
[مانند ترقه یا انفجار]
rauschen
U
صدای برگ خشک ایجاد کردن
Schrei
{m}
U
صدای گوشخراش
[ فریاد شبیه جیغ ]
Fistelstimme
{f}
U
صدای زیر غیر طبیعی
[موسیقی]
hopsala !
U
اوه یا وای
[صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Hoppla !
U
اوه یا وای
[صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Mäh!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
Falsettstimme
{f}
U
صدای نازک غیر طبیعی انسان
[موسیقی]
Falsett
{n}
U
صدای نازک غیر طبیعی انسان
[موسیقی]
einfädelnder Verkehr
{m}
U
ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
Bitte hinterlassen Sie Ihre Nachricht nach dem Signalton.
U
لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.
etwas
[Akkusativ]
sehr laut abspielen
U
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
ächzen
U
صدای لولای روغن نخورده دادن
[همچنین اصطلاح مجازی]
knacken
U
بهم فشردن
[مچاله کردن ]
[صدای بهم خوردن چیزی ]
[درهم شکستن]
jodeln
U
صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
knirschen
U
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره
[خرد شدن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com