Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Bums
{m}
U
صدای بلند
Knall
{m}
U
صدای بلند
[مانند ترقه یا انفجار]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Schrei
{m}
U
صدای بلند مثل سرفه
etwas
[Akkusativ]
sehr laut abspielen
U
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
zuschlagen
U
با صدای بلند یا محکم بستن
Other Matches
fernziel
U
هدف بلند مدت
Lautsprecher
{m}
بلند گو
verlesen
U
بلند خواندن
schweben
U
بلند شدن
langfristig
<adj.>
U
بلند مدت
Ehrgeizling
{m}
U
بلند پرواز
Aufschwung
{m}
U
بلند پروازی
Backenbart
{m}
U
با زلفی بلند
aufsteigen
U
بلند شدن
sich erheben
[aufstehen]
U
بلند شدن
aufgehen
U
بلند شدن
emporsteigen
U
بلند شدن
ansteigen
U
بلند شدن
anwachsen
U
بلند شدن
anschwellen
U
بلند شدن
[schriller]
Schrei
{m}
U
جیغ بلند
ehrgeizig
<adj.>
U
بلند همت
anheben
U
بلند کردن
ehrgeizig
<adj.>
U
بلند پرواز
ambitioniert
<adj.>
U
بلند همت
ambitioniert
<adj.>
U
بلند پرواز
heben
U
بلند کردن
Brandung
{f}
U
موج بلند
sehr ehrgeizig
<adj.>
U
بلند خیال
aufheben
U
بلند کردن
abheben
U
بلند شدن
[هواپیما]
Die Rakete hebt ab.
U
موشک بلند می شود.
mit dem falschen Fuß aufstehen
<idiom>
U
از دنده چپ بلند شدن
lang
<adj.>
U
دراز
[طولانی]
[بلند ]
laut
<adj.>
U
بلند
[صدا یا موسیقی]
Abflug
{m}
U
بلند شدن هواپیما
eine Last heben
U
باری را بلند کردن
Raus aus den Federn!
<idiom>
U
بلند شو از تخت خواب !
weit
<adj.>
U
دراز
[طولانی]
[بلند ]
Federkiel
{m}
U
پر بلند بال پرنده
Cape
{n}
U
پوشش بی آستین و بلند
ein ehrgeiziges Programm
U
برنامه بلند پروازی
Horn
[Lautsprecher]
{n}
U
بلند گوی بوقی
ambitiös
<adj.>
U
بلند پرواز
[اصطلاح رسمی]
laut nachdenken
U
افکار خود را
[بلند]
گفتن
übertrieben ehrgeizig
<adj.>
U
بیش از اندازه بلند همت
überambitioniert
<adj.>
U
بیش از اندازه بلند پرواز
verschlafen
U
دیر از خواب بلند شدن
überambitioniert
<adj.>
U
بیش از اندازه بلند همت
übertrieben ehrgeizig
<adj.>
U
بیش از اندازه بلند پرواز
[Namen]
verlesen
U
بلند صدا کردن
[نام ها]
schreiten
U
گام های بلند برداشتن
ambitiös
<adj.>
U
بلند همت
[اصطلاح رسمی]
Staub aufwirbeln
U
گرد و خاک بلند کردن
Brummen
{n}
U
صدای بم
Frauen aufreißen
<idiom>
U
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
etwas hochbekommen
U
توانایی بلند کردن چیزی را داشتن
mit den Hühnern aufstehen
U
خیلی زود از خواب بلند شدن
Brustton
{m}
U
صدای سینه
Eulenschrei
{m}
U
صدای جغد
Bruststimme
{f}
U
صدای سینه
Brummkreisel
{m}
U
صدای فرفره
Anlaut
{m}
U
صدای آغازی
Altstimme
{f}
U
آلتو
[صدای بم زن]
nasale Aussprache
{f}
U
صدای تودماغی
Näseln
{n}
U
صدای تودماغی
Brummkreisel
{m}
U
صدای وزوز
Beifallsruf
{m}
U
صدای آفرین
Bruststimme
{f}
U
صدای ته گلو
Brustton
{m}
U
صدای ته گلو
Donnerstimme
{f}
U
صدای رعد
Begleitstimme
{f}
U
صدای دوم
Flügelschlag
{m}
U
صدای بال
meckern
[Ziege]
U
مع مع کردن
[صدای بز]
Bums
{m}
U
صدای احتراق
Bums
{m}
U
صدای ضربه
Alt
{m}
U
آلتو
[صدای بم زن]
Trittbrett
{n}
U
پله
[برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
laut und deutlich
U
بلند و واضح
[وقتی کسی سخنگویی می کند]
etwas abnehmen
U
چیزی را بلند کردن
[برداشتن]
[مثال ماسک]
Sprosse
{f}
U
پله
[برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
Jemanden
[eine Frau]
aufreißen
U
کسی را
[ دختری را]
بلند کردن
[اصطلاح خودمانی]
Sei doch mal still!
U
ساکت باش!
[صدایت خیلی بلند است]
blöken
[Schaf]
U
بع بع کردن
[صدای گوسفند]
grölen
U
صدای غرش کردن
Fußballrowdy
{m}
U
خرابگر پر سر و صدای فوتبال
grölen
U
صدای گاو کردن
brüllen
U
صدای غرش کردن
brüllen
U
صدای گاو کردن
wehklagen
U
باصدای بلند ناله وزاری کردن
[زوزه کشیدن ]
Alpaka
{n}
U
آلپاکا
[شتر بی کوهان پشم بلند آمریکای جنوبی]
Ich hatte ihn
[sie]
mir viel größer vorgestellt.
U
من او
[مرد]
[زن]
را خیلی بلند قدتر در ذهنم مجسم کردم.
plötzlicher Ausschlag
{m}
[einer Kurve oder Entwicklung etc.]
U
پالس بسیار بلند و ناگهانی
[در نمودار تکاملی و غیره]
klagen
U
باصدای بلند ناله وزاری کردن
[زوزه کشیدن ]
Bräute aufreißen gehen
<idiom>
U
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
grölen
U
صدای شبیه نعره کردن
seltsames Geräusch
U
صدای عجیب و غریب
[در خودرو]
leise
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
brüllen
U
صدای شبیه نعره کردن
heiserer Schrei
{m}
U
صدای اردک درآوردن
[قد قد کردن]
Durch den Nebel des Weines hörte er ihre Stimme.
U
در گیجی از شراب صدای او
[زن]
را شنید.
Bariton
{m}
U
باریتون
[صدای متوسط مرد]
still
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
ruhig
<adj.>
U
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
flacher
[hoher]
[kurzer]
[langer]
Ball
U
شوت کردن دور
[نزدیک]
[بلند]
[پائین]
توپ
[فوتبال]
die Namensliste aufrufen
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
die Namen verlesen
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Schrei
{m}
U
صدای گوشخراش
[ فریاد شبیه جیغ ]
Fistelstimme
{f}
U
صدای زیر غیر طبیعی
[موسیقی]
rauschen
U
صدای برگ خشک ایجاد کردن
Begleitstimme
{f}
U
صدای فرعی
[در موسیقی چند صدایی]
Wenn die Patienten zu schnell aufstehen, kann es passieren, dass sie ohnmächtig werden.
U
اگر بیماران سریع بلند بشوند تمایل به غش کردن را خواهند داشت .
Jemanden aufreißen
[Frauen]
U
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
Hoppla !
U
اوه یا وای
[صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Falsett
{n}
U
صدای نازک غیر طبیعی انسان
[موسیقی]
Falsettstimme
{f}
U
صدای نازک غیر طبیعی انسان
[موسیقی]
hopsala !
U
اوه یا وای
[صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Mäh!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
Bitte hinterlassen Sie Ihre Nachricht nach dem Signalton.
U
لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.
ächzen
U
صدای لولای روغن نخورده دادن
[همچنین اصطلاح مجازی]
Jemanden aufgabeln
U
کسی را بلند کردن
[با کسی آشنا شدن]
[اصطلاح روزمره]
sich
[Dativ]
den Arsch ablachen
<idiom>
U
باصدای بلند قاه قاه خندیدن
[اصطلاح رکیک]
abheben
[Spielkarten vom Stapel nehmen]
U
بلند کردن
[ورق از دسته]
[ورق بازی]
knacken
U
بهم فشردن
[مچاله کردن ]
[صدای بهم خوردن چیزی ]
[درهم شکستن]
jodeln
U
صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
knirschen
U
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره
[خرد شدن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com