Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Pommes frites {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده
Fritten {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Pommes {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bratfisch mit Pommes frites U ماهی و قاچ سیب زمینی سرخ کرده
Pommes-Frites-Bude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Frittenbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Pommesbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Ich bestellte eine Portion Pommes frites zu meinem Steak. U من برای مخلفه با استیکم سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم.
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
Erdnuss {f} بادام زمینی
Bodendetonation {f} U انفجار زمینی
Kartoffel {f} سیب زمینی
Stehlampen {pl} U آباژورهای زمینی
Stehlampe {f} U آباژور زمینی
Kartoffelpüree {n} U پوره سیب زمینی
Kartoffelbrei {m} U پوره سیب زمینی
Quetschkartoffeln {pl} U پوره سیب زمینی
Stampfkartoffeln {pl} U پوره سیب زمینی
Erdhörnchen {n} U موش خرمای زمینی
Kartoffelmus {m} U پوره سیب زمینی
Oberkommando des Heeres U سرفرماندهی نیروی زمینی
Erdleiter {m} U سیم زمینی [تلگراف]
Kartoffelstock {m} U پوره سیب زمینی [در سوییس]
Batate {f} U سیب زمینی شیرین [نوعی]
auf einem Gelände Wurzeln ausgraben U ریشه های زمینی را کندن
pellen U پوست گرفتن [سیب زمینی]
Erdäpfelpüree {n} U پوره سیب زمینی [در اتریش]
gebackene Kartoffel {f} U سیب زمینی [در فر] پخته شده
geschwollen <adj.> U پف کرده
Pastete aus Aal mit Kartoffelpüree U کلوچه مار ماهی با پوره سیب زمینی
geklappt [gelungen] [umgangssprachlich] <past-p.> U کار کرده
Favorit {m} U عزیز کرده
Favoritin {f} U عزیز کرده [زن]
geschwollen <adj.> U آماس کرده
geschwollen <adj.> U ورم کرده
geschwollen <adj.> U باد کرده
Ich habe eine Reifenpanne. U من پنچر کرده ام.
ausschachten U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
ausgraben U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
ausheben U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
Schriftrolle {f} U نوشته لوله کرده
versteckte Information {f} U اطلاعات پنهان کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
Bratfisch {m} U ماهی سرخ کرده
Bratwurst {f} U سوسیس سرخ کرده
Faust {f} U دست گره کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
Ich habe es satt. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
erschüttert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
betroffen <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
schockiert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Ich habe es satt. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Ist der Zug [Bus] verspätet? U قطار [اتوبوس] دیر کرده است؟
Sie war ins Visier der Ermittler geraten. U او توجه بازجویان را جلب کرده بود.
Was hat er denn verbrochen? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
Die Dachrinne ist mit Blättern verstopft. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
Wir haben schon Schlimmeres durchgemacht. U ما بدتر از این را [در زندگی] تحمل کرده ایم.
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
Es ließ ihn nicht los. U این افکار او [مرد] را کاملا اشغال کرده بود.
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
gewachsenes System, das nicht mehr weiterentwickelt werden kann U سیستم رشد کرده ای که دیگر قابل توسعه نباشد
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
vollzieher U مامور اجرایی دادگاه که اموال ورشکستگان را مضبوط کرده و به حراج میگذارد
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
abpellen U پوست گرفتن [سیب یا سیب زمینی]
schälen U پوست گرفتن [سیب یا سیب زمینی]
Das Krisenkuscheln zwischen Politik, Industrie und Gewerkschaften hat bislang zum Wohle des Landes funktioniert. U این خود شیرینی ریاکارانه بحران گرا بین سیاستمداران، صنعتگران و اتحادیه ها تا کنون به نفع کشور کار کرده است.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com