Deudic | ساندویچ | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی


Total search result: 12 (4920 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	Sandwich {m} , {n} U	ساندویچ
	Klappstulle {f} U	ساندویچ

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	Fischsemmel {f} U	ساندویچ ماهی
	Käsebrot {n} U	ساندویچ پنیر
	Marmeladebrot {n} U	ساندویچ مربا
	Marmeladenbrot {n} U	ساندویچ مربا
	Konfitürebrot {n} U	ساندویچ مربا
	Eisschnitte {f} U	ساندویچ بستنی
	gemischt belegtes Sandwich {n} U	ساندویچ ترکیبی
	Pausenbrot {n} U	ساندویچ وقت تفریح
	Wurstbrot {n} U	ساندویچ باسوسیس قاچ شده
	Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U	من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.

Recent search history

Forum search

There is no search result on forum.
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)