Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Journalist {m} U روزنامه نگار
Journalistin {f} U روزنامه نگار [ زن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
einem Journalisten ein Interview geben U به یک روزنامه نگار مصاحبه دادن
Unregelmäßige Arbeitszeiten gehören nun mal zum Journalistenberuf dazu. U وقت کار غیر عادی قسمت مهم ولازم یک روزنامه نگار بودن است.
Other Matches
Zeitungsrubrik {f} U ستون روزنامه [رده روزنامه]
Blatt {n} U روزنامه
Aquarellmaler {m} U آبرنگ نگار
Enzyklopädist {m} U فرهنگ نگار
Briefschreiber {m} U نامه نگار
Demograph {m} U جمعیت نگار
Chronist {m} U وقایع نگار
Historiker {m} U تاریخ نگار
Geschichtsforscher {m} U تاریخ نگار
Ethnograph {m} U قوم نگار [دانشمند]
Eine ernstzunehmende Zeitung. U یک روزنامه جدی.
Tageszeitung {f} U روزنامه روزانه
Befragung {f} U مصاحبه [روزنامه]
Auflage {f} [einer Zeitung] U چرخش [روزنامه]
Abendzeitung {f} U روزنامه عصر
Zeitungsverkäufer {m} U روزنامه فروش
Journalist {m} U روزنامه فروش
Bierzeitung {f} U روزنامه فکاهی
Blättchen {n} U روزنامه محلی
Amtsblatt {n} U روزنامه رسمی
Anzeigenteil {m} U بخش آگهی [روزنامه]
Anzeigenblatt {n} U روزنامه مخصوص اعلانات
Extrablatt {n} U روزنامه فوق العاده
die politische Ausrichtung einer Zeitung U وابستگی سیاسی روزنامه ها
Beiblatt {n} U صفحه جداگانه [روزنامه]
Wirtschaftsteil {m} [einer Zeitung] U ستون مالی [روزنامه]
eine Zeitung abonnieren U روزنامه ای را آبونه کردن
Einzelexemplar {n} U تک شماره [روزنامه،مجله]
Sportteil {m} [einer Zeitung] U قسمت ورزشی [روزنامه]
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
Leserbrief {m} U نامه خواننده [به ناشر روزنامه]
Extraausgabe {f} U شماره فوق العاده [روزنامه]
alte Ausgabe U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
eine Zeitung abbestellen U اشتراک روزنامه را فسخ کردن
Medien {pl} U رسانه ها [رادیو تلویزون اینترنت روزنامه]
Er fuhr mit seiner Zeitungslektüre fort. U او به تفریحانه خواندن روزنامه اش ادامه داد.
die Regenbogenpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
eine Anzeige aufgeben U یک اعلامیه [آگهی] را به روزنامه [برای چاپ ] دادن
durch Inserat suchen U برای چیزی [در روزنامه .مجله] اعلان کردن
Boulevardpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardzeitung {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Die Tagesschau U نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
die Yellow Press {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
Schmierblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
die Journaille {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [اصطلاح رسمی]
Revolverblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
Käseblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [تحقیر امیز]
Der Tagesspiegel U آینه روز، اسم روزنامه که گزارشات مثل آینه انعکاس میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com