Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Tageszeitung
{f}
U
روزنامه روزانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zeitungsrubrik
{f}
U
ستون روزنامه
[رده روزنامه]
tagtäglich
<adv.>
U
روزانه
täglich
<adj.>
U
روزانه
tagtäglich
<adv.>
U
بطور روزانه
durchschnittlicher täglicher Verkehr
U
متوسط ترافیک روزانه
Routinearbeit
{f}
U
کار تکراری روزانه
Dinge des täglichen Bedarfs
U
نیازهای روزانه اولیه
Tagesablauf
{m}
U
عادت جاری روزانه
Ist es täglich geöffnet?
U
این روزانه باز است؟
Blatt
{n}
U
روزنامه
Auflage
{f}
[einer Zeitung]
U
چرخش
[روزنامه]
Befragung
{f}
U
مصاحبه
[روزنامه]
Journalist
{m}
U
روزنامه فروش
Zeitungsverkäufer
{m}
U
روزنامه فروش
Amtsblatt
{n}
U
روزنامه رسمی
Blättchen
{n}
U
روزنامه محلی
Bierzeitung
{f}
U
روزنامه فکاهی
Journalistin
{f}
U
روزنامه نگار
[ زن]
Journalist
{m}
U
روزنامه نگار
Eine ernstzunehmende Zeitung.
U
یک روزنامه جدی.
Abendzeitung
{f}
U
روزنامه عصر
Die Geschäfte sind täglich außer sonntags
[exklusive]
sonntags geöffnet.
U
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
Zeitungsjournalismus
{m}
U
خبرنگاری برای روزنامه
Sportteil
{m}
[einer Zeitung]
U
قسمت ورزشی
[روزنامه]
Anzeigenteil
{m}
U
بخش آگهی
[روزنامه]
Extrablatt
{n}
U
روزنامه فوق العاده
Anzeigenblatt
{n}
U
روزنامه مخصوص اعلانات
Beiblatt
{n}
U
صفحه جداگانه
[روزنامه]
Einzelexemplar
{n}
U
تک شماره
[روزنامه،مجله]
eine Zeitung abonnieren
U
روزنامه ای را آبونه کردن
Wirtschaftsteil
{m}
[einer Zeitung]
U
ستون مالی
[روزنامه]
die politische Ausrichtung einer Zeitung
U
وابستگی سیاسی روزنامه ها
Die Zukunft der Tagesklinik ist mit einem
[großen]
Fragezeichen versehen.
U
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
Wie viel pro Stunde
[halben Tag,Tag, Woche]
?
U
ساعتی
[نصف روز. روزانه. هفته ای]
چقدر قیمتش است؟
Pendler mit öffentlichen Verkehrsmitteln
U
رفت و آمد روزانه مسافت به سر کار با وسیله نقلیه عمومی
einem Journalisten ein Interview geben
U
به یک روزنامه نگار مصاحبه دادن
Leserbrief
{m}
U
نامه خواننده
[به ناشر روزنامه]
eine Zeitung abbestellen
U
اشتراک روزنامه را فسخ کردن
alte Ausgabe
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Extraausgabe
{f}
U
شماره فوق العاده
[روزنامه]
Das alles hilft uns im täglichen Leben nicht viel weiter.
U
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
Medien
{pl}
U
رسانه ها
[رادیو تلویزون اینترنت روزنامه]
Er fuhr mit seiner Zeitungslektüre fort.
U
او به تفریحانه خواندن روزنامه اش ادامه داد.
Öffi-Pendler
{m}
U
رفت و آمد روزانه مسافت به سر کار با وسیله نقلیه عمومی
[اصطلاح روزمره]
die Regenbogenpresse
{f}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardpresse
{f}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
durch Inserat suchen
U
برای چیزی
[در روزنامه .مجله]
اعلان کردن
Die Tagesschau
U
نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
eine Anzeige aufgeben
U
یک اعلامیه
[آگهی]
را به روزنامه
[برای چاپ ]
دادن
Boulevardblatt
{n}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardzeitung
{f}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Revolverblatt
{n}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
[ اصطلاح روزمره]
Schmierblatt
{n}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
[ اصطلاح روزمره]
die Yellow Press
{f}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
[ اصطلاح روزمره]
die Journaille
{f}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
[اصطلاح رسمی]
Unregelmäßige Arbeitszeiten gehören nun mal zum Journalistenberuf dazu.
U
وقت کار غیر عادی قسمت مهم ولازم یک روزنامه نگار بودن است.
Käseblatt
{n}
U
روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
[تحقیر امیز]
Der Tagesspiegel
U
آینه روز، اسم روزنامه که گزارشات مثل آینه انعکاس میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com