Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 30 (8429 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Ich habe die Nase voll von ... zu hören
خسته شدم از شنیدن...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hören
U
شنیدن
Bitte hinterlassen Sie Ihre Nachricht nach dem Signalton.
U
لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.
Jemandem die Beichte abnehmen
U
اعتراف به گناه کسی را شنیدن
[معمولا کشیش کاتولیک]
erschöpft
<adj.>
U
خسته
mürbe
<adj.>
U
خسته و کوفته
erschöpfen
U
خسته کردن
gelangweilt
<adj.>
U
خسته کننده
entkräftet
<adj.>
U
از پا افتاده
[خسته]
überdrüssig
<adj.>
U
خسته
[از چیزی یا موضوعی]
einer Sache überdrüssig sein
U
از چیزی خسته بودن
Sie war meiner überdrüssig.
U
او
[زن]
از من کاملا خسته شده بود.
Ich bin es leid.
<idiom>
U
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
Ich bin es leid.
<idiom>
U
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
Ich habe es satt.
<idiom>
U
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
Ich habe es satt.
<idiom>
U
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
hundemüde
<adj.>
U
فوق العاده خسته
[اصطلاح روزمره]
überfordern
U
خود را بیش از اندازه خسته کردن
etwas dicke
[dick]
haben
U
از چیزی
[موضوعی]
خسته شدن
[اصطلاح]
unauffällig
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
altmodisch
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
grau
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
bieder
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
hausbacken
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
in eine Routine verfallen
U
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن
[کاری]
Ich war müde, deswegen ging ich ins Bett.
U
من خسته بودم. به این خاطر من رفتم بخوابم.
[ausgelaugt]
[erschöpft]
sehr müde aussehen
U
خیلی خسته و بدون نیرو به نظر آمدن
[کسی]
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen.
U
پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
Schluss jetzt!
U
کافیه دیگه!
[خسته شدم از این همه حرف]
[اصطلاح روزمره]
am Arsch sein
<idiom>
U
خسته
[از پا افتاده]
بودن
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
Recent search history
Forum search
1
خسته نباشید
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com