Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 12 (8201 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Gegner {m} U حریف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schwitzkasten {m} U قفل کردن سر حریف [کشتی گیری]
zurückrudern <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
niemandem nachstehen <idiom> U هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
zurückrudern <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
allen überlegen sein <idiom> U هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
damit fertig werden U از پس [دست ] کاری برآمدن [حریف کاری شدن]
etwas [Akkusativ] hinter sich bringen U از پس [دست ] کاری برآمدن [حریف کاری شدن]
etwas [Akkusativ] durchstehen U از پس [دست ] کاری برآمدن [حریف کاری شدن]
ebenbürtig sein U حریف بودن [همتا بودن] [جور بودن با ] [بهم امدن] [مطابقت کردن]
sich messen [ mit ] U حریف بودن [همتا بودن] [جور بودن با ] [بهم امدن] [مطابقت کردن]
gleichkommen U حریف بودن [همتا بودن] [جور بودن با ] [بهم امدن] [مطابقت کردن]
Recent search history Forum search
2هیچکس نمی تواند حریف او شود! او قوی است ...
2هیچکس نمی تواند حریف او شود! او قوی است ...
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com