Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3100 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Miliz {f} U جنگجویان غیر نظامی
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
Wir ließen den Arzt kommen. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
Bewerbung {f} [um, für etwas] U درخواست نامه [برای]
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Bewerbungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
Antrag {m} [auf etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
Vorstellungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
dringende Bitte {f} [an] oder [um] U درخواست [برای] [استیناف در دادگاه]
Gesuch {n} [um etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
sich um eine Stelle bewerben U درخواست برای کاری کردن
Jemanden zu etwas einberufen U از کسی برای چیزی درخواست کردن
Jemanden zu etwas vorladen U از کسی برای چیزی درخواست کردن
Jemanden zu etwas bestellen U از کسی برای چیزی درخواست کردن
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
Die Genehmigung kann auch vorsorglich beantragt werden. U برای این جواز هم بعنوان اقدامات احتیاطی می توان درخواست کرد.
Er wurde auf frischer Tat ertappt. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
schlechte Moral {f} U روحیه ضعیف [جنگجویان یا افراد ]
gute Moral {f} U روحیه عالی [جنگجویان یا افراد ]
Dorf {n} U روستا
Bauernbursche {m} U روستا زاده
Bauernbrot {n} U نان مخصوص روستا
Pflüger {m} U شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
Bevölkerungsdichte {f} [Einwohner pro Quadratkilometer] U تراکم جمعیت [ساکنین در کیلومتر مربع]
Meine Eltern haben uns davon abgehalten, zu viel fernzusehen. U پدر و مادرم جلوی ما را از نگاه کردن بیش از حد تلویزیون گرفتند.
Eigenständigkeit {f} U آزادی
Befreiung {f} U آزادی
Freiheit {f} U آزادی
Freigabe {f} U آزادی
Freilassung {f} U آزادی
Denkfreiheit {f} U آزادی تفکر
Bewegungsfreiheit {f} U آزادی تحرک
Freizügigkeit {f} U آزادی انتخاب
Freiheitsberaubung {f} U سلب آزادی
Entlassung {f} U آزادی [از زندان]
Freizügigkeit {f} U آزادی حرکت
auf Bewährung U در آزادی مشروط
Entscheidungsfreiheit {f} U آزادی در تصمیم گیری
engstirnig <adj.> U مخالف اصول آزادی
intolerant <adj.> U مخالف اصول آزادی
Feminismus {m} U نهضت آزادی زنان
unduldsam <adj.> U مخالف اصول آزادی
Freiheitskampf {m} U جنگ آزادی بخش
Befreiungskrieg {m} U جنگ آزادی بخش
Jemanden an der kurzen Leine halten U آزادی کسی را خیلی کم کردن
fangen U اسیر کردن
Hast du dich operieren lassen? U تو را عمل کردند؟
Wissenschaftler haben das fehlende Gen entdeckt. U دانشمندان ژن مفقود را شناسایی کردند.
Am letzten Dienstag habe ich mich einer Operation unterzogen. U سشنبه گذشته من را جراحی کردند.
Er wurde auf der Stelle entlassen. U او [مرد] را فورا اخراج کردند.
Es wurden ihm Fingerabdrücke abgenommen. U او [مرد] را انگشت نگاری کردند.
Die Verbrecher wurden genau unter die Lupe genommen. U جنایتکاران را بطور کامل بازجویی کردند.
Vorige Woche haben sie in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Der Sprecher wurde verkabelt. U به سخنگو بلندگو دادند [وصل کردند] .
Vorige Woche wurde in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Das zerquetschte Bein musste ihm abgenommen werden. U ساق پای له شده او [مرد] را باید قطع می کردند.
Die Kauflustigen rissen sich um die Schnäppchen. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
Unsere Kinder sind alle aus dem Haus, bis auf eines [außer einem] [ausgenommen eines] . U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Ich wollte Zelten gehen, aber die anderen waren gleich dagegen. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Nur wenige Reporter wagten das Kriegsgebiet zu betreten. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Wissenschaftler haben festgestellt, dass das weibliche Gedächtnis leistungsfähiger ist als das männliche. U دانشمندان تعیین کردند که حافظه زنها قدرتمندتر از مردها است.
Der Zugriff erfolgte gleichzeitig in ganz Europa. U ماموران پلیس در یک زمان به محل ها [منازل] در سراسر اروپا حمله کردند.
ihnen <pron.> U به آنها
sie <pron.> U آنها را
sie <pron.> U آنها
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
Meine Beine kribbelten. U ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
auf dessen Verlangen U به درخواست او
Bitte {f} U درخواست
Anliegen {n} U درخواست
Ansuchen {n} U درخواست
Bittgesuch {n} U درخواست
Bestellung {f} U درخواست
Beanspruchung {f} U درخواست
Bewerbung {f} U درخواست
auf Antrag von U به درخواست
Antrag {m} U درخواست
Beantragung {f} U درخواست
Eingabe {f} U درخواست
Bittschrift {f} U درخواست
Appell {m} U درخواست
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
bitten U درخواست کردن
Bewerbungsformular {n} U برگ درخواست
Lohnforderung {f} U درخواست مزد
Bewerbungsformblatt {n} U برگ درخواست
Bewerbungsbogen {m} U برگ درخواست
Bitter {n} U درخواست کننده
Ehescheidungsklage {f} U درخواست طلاق
Ersuchen {n} U درخواست [رسمی]
Bewerbungsschreiben {n} U درخواست کتبی
Beitrittsgesuch {n} U درخواست عضویت
auf Anforderung U بنا به درخواست
Bewerberin {f} U درخواست کننده
Bewerber {m} U درخواست کننده
gefordert <adj.> <past-p.> U درخواست شده
auf Verlangen U بنا به درخواست
ein Gesuch einreichen U درخواست کردن
Begnadigungsgesuch {n} U درخواست بخشش
Antragsteller {m} U درخواست کننده
Formular {n} U درخواست نامه
Antragstellung {f} U درخواست [تقاضا ]
Bittsteller {m} U درخواست کننده
einen Antrag stellen U درخواست کردن
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Brandbrief {m} U درخواست کمک فوری
Bestellzettel {m} U صورت درخواست جنس
Bestellschein {m} U صورت درخواست جنس
zu viel verlangen U بیش از حد درخواست کردن
Urlaub beantragen U درخواست مرخصی کردن
Bestellformular {n} U صورت درخواست جنس
ein Visum beantragen درخواست یک ویزا دادن
auf allgemeinen [vielfachen] [vielseitigen] Wunsch U درخواست توده پسند
Dringlichkeitsantrag {m} U درخواست رسیدگی فوری
einen Antrag [ein Gesuch] ablehnen U درخواست نامه ای را رد کردن
auf Antrag U در زمان [حالت] درخواست
einen Antrag annehmen U درخواست نامه ای را پذیرفتن
auf Wunsch U وقتی که درخواست بشود
einen Antrag [ein Gesuch] genehmigen U درخواست نامه ای را پذیرفتن
Antragsformular {n} U برگه درخواست کتبی
Asylbewerber {m} U درخواست کننده پناهندگی
Jemandem einen Wunsch abschlagen U درخواست کسی را رد کردن
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Jemanden nach etwas [Dativ] fragen U از کسی چیزی درخواست کردن
Aufforderung {f} [an] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Forderung {f} [an] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Verlangen {n} [an] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Anforderung {f} [an] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Ersuchen {n} [an] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Asylbewerber {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
Er hat ausdrücklich darum gebeten, dass Sie ... U او صریحا درخواست کرد که شما ...
Asylant {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
um [politisches] Asyl ansuchen U درخواست پناهندگی [سیاسی] کردن
Abschiedsgesuch {n} U درخواست کناره گیری [از کار]
Asylsuchender {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
Anmeldung {f} U درخواست [تقاضا ] [اصطلاح رسمی]
Eingabe {f} U درخواست نامه [اصطلاح رسمی]
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
eine Absage auf eine Bewerbung U ردی [عدم پذیرش] درخواست کاری
Asylwerber {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی] [در اتریش]
Ich komme mit dieser Aufgabe [Anforderung] mit. U من از پس این تکلیف کار [درخواست] بر می آیم.
überfordert <adj.> U بیش از اندازه ظرفیت درخواست شده
gezielt nach etwas [Dativ] fragen U چیزی را به طور خاص درخواست کردن
kundengesteuerte Erwerbung {f} [Bibliothek] U کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه]
Bewerbungskosten {pl} U هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
bei Jemandem eine Eingabe machen U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
einen Antrag zurückziehen U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
bei Jemandem einen Antrag einreichen U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
eines Rechtsmittels verlustig gehen U درخواست تجدید نظر را از دست دادن [قانون]
an Jemanden ein Gesuch richten U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
Eingabe [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Auseinandersetzung {f} U برخورد نظامی
Fähnlein {n} U فوج [نظامی]
Feldarzt {m} U پزشک نظامی
Feldmütze {f} U کلاه نظامی
Feldzeichen {n} U پرچم نظامی
Abschied {m} U تخلیه [نظامی]
ein hohes Alter erreichen U به سن بالارسیدن [نظامی ]
Exerzieren {n} U مشق نظامی
Einheit {f} U واحد نظامی
Ausnahmezustand {m} U حکومت نظامی
Drill {m} U پارچه نظامی
Antimilitarismus {m} U ضد نظامی گری
Dienststelle {f} U واحد نظامی
Feldprediger {m} U روحانی نظامی
Feldstecher {m} U دوربین نظامی
Charge {f} U درجه [نظامی]
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Nachreichen {n} [Antrag, Unterlagen] U ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه [اصطلاح رسمی]
Das dürfen Sie mir nicht abschlagen ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Ablösung {f} U تعویض پست [نظامی]
Ersatzdienst {m} U خدمت غیر نظامی
üben U مانور [نظامی] کردن
Abmarsch {m} U حرکت نظامی وار
U-Boot {n} زیر دریای [نظامی]
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
2Arschloch
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com