Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (3234 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
einfach ausgedrückt
U
به بیان کوتاه
kurz gesagt
U
به بیان کوتاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sprechen
[Dinge, die etwas aussagen]
U
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
Wortwahl
{f}
U
بیان
Deklaration
{f}
U
بیان
Erklärung
{f}
U
بیان
Artikulation
{f}
U
بیان
Darlegung
{f}
U
بیان
Aussage
{f}
U
بیان
Ausdruck
{m}
U
بیان
Formulierung
{f}
U
بیان
Angabe
{f}
U
بیان
Aussprache
{f}
U
بیان
Ausspruch
{m}
U
بیان
Stellungnahme
{f}
U
بیان
Äußerung
{f}
U
بیان
samiat
U
شیرین بیان
erzählen
U
بیان کردن
äußern
U
بیان کردن
Anweisung
{f}
U
افهار
[بیان ]
zum Ausdruck kommen
U
بیان داشتن
zum Ausdruck kommen
U
بیان شدن
zum Ausdruck bringen
U
بیان داشتن
zum Ausdruck bringen
U
بیان کردن
Ausdrucksweise
{f}
U
شکل بیان
undeutliche Aussprache
{f}
U
بیان نا آشکار
Ausdruck
{m}
U
شیوه بیان
Ausdrucksmittel
{n}
U
وسیله بیان
Beisatz
{m}
U
عطف بیان
Absichtserklärung
{f}
U
بیان هدف
genannt
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
stimmhaft aussprechen
U
با صدا بیان کردن
etwas
[Akkusativ]
verraten
U
چیزی را بیان کردن
An ... können Sie ablesen, wie ...
U
...بیان می کند که چطور ...
erkennen lassen
[Dinge]
U
[چیزها]
بیان می کنند
vorgenannt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
unten aufgeführt
<adj.>
U
بیان شده در پایین
oben erwähnt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
oben aufgeführt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
unten erwähnt
<adj.>
U
بیان شده در پایین
Aussageverweigerung
{f}
U
امتناع از بیان
[شهادت]
vorstehend genannt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
unten genannt
<adj.>
U
بیان شده در پایین
oben genannt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
obengenannt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
nachstehend angeführt
<adj.>
U
بیان شده در پایین
obenerwähnt
<adj.>
U
بیان شده در بالا
Apposition
{f}
U
عطف بیان
[دستور زبان]
Süßholz
{n}
U
شیرین بیان
[گیاه شناسی]
Lakritze
{f}
U
شیرین بیان
[گیاه شناسی]
Lakritz
{f}
U
شیرین بیان
[گیاه شناسی]
um es kurz zu machen
U
در چند کلمه بیان شود
Jemandem etwas sagen
U
چیزی به کسی بیان کردن
eine Stellungnahme abgeben - zu etwas -
U
در باره موضوعی بیان کردن
Fädchen
{n}
U
نخ کوتاه
kurz
<adj.>
U
کوتاه
Anno Domini
[AD]
<adj.>
پس از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
Das spricht Bände.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
Borniertheit
{f}
U
کوتاه نظری
Zwergin
{f}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
[زن]
Zwerg
{m}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
abkürzen
U
کوتاه کردن
Aufschrei
{m}
U
فریاد کوتاه
Ausflug
{m}
U
سفر کوتاه
Engstirnigkeit
{f}
U
کوتاه بینی
Bolzen
{m}
U
میله کوتاه
Abstecher
{m}
U
گردش کوتاه
Anhöhe
{f}
U
تپه کوتاه
engstirnig
<adj.>
U
کوتاه نظر
beschränkt
<adj.>
U
کوتاه نظر
piefig
<adj.>
U
کوتاه فکر
spießig
<adj.>
U
کوتاه فکر
kurz
<adv.>
U
بصورت کوتاه
Kurzfassung
{f}
U
شرح کوتاه
kürzen
U
کوتاه کردن
Kurzdarstellung
{f}
U
شرح کوتاه
Kurzbeschreibung
{f}
U
شرح کوتاه
Bubikopf
{m}
U
موی کوتاه
Atempause
{f}
U
تنفس کوتاه
vor Christus
[v. Chr.]
<adj.>
قبل از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
Bärendreck
{m}
U
شیرین بیان
[گیاه شناسی]
[اصطلاح روزمره]
Bände sprechen
[für]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
undeutliche Aussprache
{f}
U
سخن کوتاه و بریده
Abnahme
{f}
U
کوتاه شدن
[روز]
Kurzstrecke
{f}
U
سفر کوتاه
[بلیط]
Die Tage nehmen ab.
U
روزها کوتاه می شوند.
knappe, schneidige Sprechweise
{f}
U
سخن کوتاه و با نفوذ
Bagatelle
{f}
U
قطعه کوتاه موسیقی
Aus seinen Worten spricht der blanke Neid.
U
هر کلمه ای که از زبان او
[مرد]
در می آید حسادت را بیان می کند.
Kurzmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Info
{f}
U
کوتاه نوشته برای اطلاعات
Eilmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
kurzfristig
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig
<adj.>
U
کوتاه مدت
[اصطلاح رسمی]
auf kurze Sicht
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
das Verfahren abkürzen
U
جریان روند را کوتاه کردن
Sie weigerte sich verschämt, noch mehr zu verraten.
U
او
[زن]
محجوبانه قبول نکرد چیز بیشتری درباره اش بیان کند.
Die Kapazität einer Batterie wird üblicherweise in Milliamperestunden ausgedrückt.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
Vorlage
{f}
U
پاس کوتاه از میان مدافعان
[فوتبال]
[ورزش]
Sie kam auf einen Sprung herein.
U
او
[زن]
آمد تو سری بزند
[برای دیدار کوتاه]
.
[Der Termin]
Das ist
[mir]
zu kurzfristig.
U
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
Die Art, wie sie sich anzieht, sagt viel über sie aus.
U
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
Lügen haben kurze Beine.
<proverb>
U
دروغ عمرش کوتاه است.
[زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen.
U
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten.
U
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
einen Rekord aufstellen
U
صورت جدول مسابقه را برقرار کردن
[بیان کردن ]
Die Fakten sprechen für sich.
<idiom>
U
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
eine Regel aufstellen
U
قاعده ای برقرار کردن
[بیان کردن ]
gestützter Anschlag
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Recent search history
Forum search
3
was bedeutet Präteritum in Farsi?
2
Du bist gemein
1
Also los!
1
Mach's gut!
1
Was ist röcklein
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com