Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 46 (8382 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Embolie
{f}
U
بسته شدن رگ به علت انعقاد خون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ballen
{m}
U
بسته
Büschel
{n}
U
بسته
Bündel
{n}
U
بسته
Armvoll
{m}
U
بسته
[یک]
Verpackung
{f}
U
بسته بندی
Pauschalreise
{f}
U
گشت بسته ای
Geschlossen
U
بسته
[مغازه]
Klammer zu
U
پرانتز بسته
gesperrt
<adj.>
<past-p.>
U
بسته شده
Frachtstück
{n}
U
بسته بندی
Bindfaden
{m}
U
نخ بسته بندی
Bündelung
{f}
U
بسته بندی
Buchumschlag
{m}
U
بسته بندی کتاب
schließende runde Klammer
{f}
U
پرانتز خمیده بسته
Mir sind die Hände gebunden.
<idiom>
U
دستهایم بسته اند.
Überwachungskamera
{f}
U
دوربین مدار بسته
An welchem Tag ist es geschlossen?
U
چه روزی بسته است؟
vor Anker liegen
U
با لنگر بسته شده
schlingen
U
بسته بندی کردن
Buchhülle
{f}
U
بسته بندی کتاب
Förderpaket
{n}
U
بسته کمک مالی
packen
U
بسته بندی کردن
Pauschalreise
{f}
U
مسافرت بسته بندی
Hilfspaket
{n}
U
بسته کمک مالی
Ruhetag
U
بسته
[علامت روی در مغازه]
Blindschreiben
{n}
U
ماشین نویسی با چشم بسته
Unterbringung
{f}
auf engem Raum
[in festen Baugruppen]
U
بسته بندی
[مهندسی برق]
Konfektionierung
{f}
U
بسته بندی
[مهندسی برق]
Wegen Ferien geschlossen
U
بخاطر تعطیلات بسته است
[علامت]
Sparpaket
{n}
U
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
auf Reede liegen
U
در لنگرگاه
[دور از ساحل ]
با لنگر بسته بودن
für den Verkehr gesperrt sein
U
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
Wegen Umbau geschlossen
U
بخاطر ترمیم بسته است
[علامت در معماری]
Jemandem sind die Hände gebunden
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
Würden Sie bitte dieses Paket für mich wiegen?
U
می توانید لطفا این بسته را برایم وزن بکنید.
Die Vase muss gut eingepackt werden.
U
گلدان باید با ماده محافظ درست بسته بندی شود.
Verkehrskollaps
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
totaler Stau
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Stillstand
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrsinfarkt
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
aufstellen
U
بسته بندی کردن
[در فرف گذاردن]
[کنسرو کردن]
Das zweite Paket kommt vielleicht mit der zweiten Lieferung mit.
U
بسته دوم احتمالا با محموله دوم ارسال می شود.
blockiert werden
U
مسدود شدن
[بسته شدن ]
[متراکم وانباشته شدن]
etwas mit links erledigen
U
کاری را چشم بسته انجام دادن
[راحت و ساده انجام دادن]
Recent search history
Forum search
1
این موضوع دست و پایم را بسته است. (جلوی کارم را گرفته...)
1
Mhd
1
In auftrag gegeben
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com