Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Bahnhofs-Übersichtsplan
{m}
U
برنامه کلی ایستگاه
[قطار]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Haltestelle
{f}
ایستگاه
Bahnhof
{m}
ایستگاه قطار
U-Bahnhof
{m}
[Untergrundbahnhof]
U
ایستگاه مترو
U-Bahn Station
{f}
U
ایستگاه مترو
Richtung
{f}
U
ایستگاه آخر
Busbahnhof
{m}
U
ایستگاه اتوبوس
Endstation
{f}
آخرین ایستگاه
Autohof
{m}
U
ایستگاه کامیون
Bahnhof
{m}
ایستگاه مترو
Autobushaltestelle
{f}
U
ایستگاه اتوبوس
Bushaltestelle
{f}
ایستگاه اتوبوس
Polizeirevier
{n}
U
ایستگاه کلانتری
Polizeiwache
{f}
U
ایستگاه کلانتری
Endstation
{f}
U
ایستگاه آخر
Endhaltestelle
{f}
U
ایستگاه آخر
Funkstation
{f}
U
ایستگاه رادیو
Feuerwache
{f}
U
ایستگاه آتش نشانی
Eisenbahnstation
{f}
U
ایستگاه راه آهن
Bodenstation
{f}
U
ایستگاه زمین
[هواپیما]
Flottenstation
{f}
U
ایستگاه نیروی دریایی
Bahnhof
{m}
ایستگاه راه آهن
Bahnsteig
{m}
U
سکو
[ایستگاه قطار]
Bahnhofshalle
{f}
U
تالار ایستگاه راه آهن
Bahnhofsvorsteher
{m}
U
رییس ایستگاه راه آهن
Internationale Raumstation
{f}
U
ایستگاه فضایی بین المللی
Weltraumstation
{f}
U
ایستگاه فضایی
[ستاره شناسی]
Hält nicht überall.
U
[قطار]
هر ایستگاه نمی ایستد.
Eisenbahnknotenpunkt
{m}
U
ایستگاه تقاطع راه آهن
Bahnhofswirtschaft
{f}
U
رستوران ایستگاه راه آهن
Raumstation
{f}
ایستگاه فضایی
[ستاره شناسی]
Bahnsteig
{m}
U
سکوی ایستگاه راه آهن
Elektroladepunkt
{m}
U
ایستگاه بارگیری خودروی الکتریکی
Hauptbahnhof
{m}
ایستگاه مرکزی راه آهن
Welche Haltestelle für Lankwitz?
U
کدام ایستگاه
[اتوبوس]
به لانکویتس می رود؟
Hält dieser Zug am Halensee?
U
این قطار در
[ایستگاه ]
هالنز می ایستد؟
Perron
{m}
U
سکوی ایستگاه راه آهن
[در سوئیس]
Elektroladestelle
{f}
U
ایستگاه
[جایگاه]
بارگیری خودروی الکتریکی
Setzen Sie mich vor dem Bahnhof ab!
U
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
Zentraler Omnibusbahnhof
[ZOB]
U
مرکز ایستگاه اتوبوس و وسیله نقلیه عمومی
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab.
U
به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
Endstation. Alle aussteigen.
U
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
Sparpreis
{m}
U
بلیط ارزان
[آگهی در ایستگاه قطار یا وبگاه راه آهن]
Welcher Halt für Brandenburger Tor?
U
کدام ایستگاه مترو
[پیاده بشوم ]
برای دروازه براندنبورگ؟
geteilt
U
تقسیم شده
[نشان می دهد کدام ایستگاه قطار جدا میشود]
Revier
{n}
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Polizeirevier
{n}
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Dienstbezirk
{m}
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Anschlag
{m}
U
راهروی معدن
[ایستگاه معدن]
Plan
{m}
U
برنامه
Entwurf
{m}
U
برنامه
Fernsehsendung
{f}
U
برنامه تلویزیون
Bebauungsplan
{m}
U
برنامه آبادانی
Fernsehprogramm
{n}
U
برنامه تلویزیون
Bauprogramm
{n}
U
برنامه ساختمان
Arbeitsprogramm
{n}
U
برنامه کار
Einleitung
{f}
U
افتتاح
[برنامه]
Vorhaben
{n}
U
برنامه
[پروژه]
Flugplan
{m}
U
برنامه پرواز
Pläne schmieden
U
برنامه ریختن
Darbietung
{f}
U
برنامه هنری
Festprogramm
{n}
U
برنامه جشن
Direktübertragung
{f}
U
پخش زنده
[برنامه]
Hilfsprogramm
{n}
U
برنامه کمک
[اقتصادی ]
Antrag
{m}
U
پیشنهاد
[برنامه ای یا طرحی]
ein Reformprogramm anstoßen
U
بر انگیختن برنامه اصلاحات
in Aussicht
U
مورد انتظار
[در برنامه ]
Busplan
{m}
U
برنامه زمانی اتوبوس
Einlage
{f}
U
برنامه اضافی
[در نمایش]
Schichtplan
{m}
U
برنامه زمان کاری
Schichtplan
{m}
U
برنامه نوبت کاری
Schichtplan
{m}
U
برنامه شیفت کاری
ein ehrgeiziges Programm
U
برنامه بلند پروازی
Agent
{m}
U
مدیر برنامه
[هنری]
planen
U
برنامه ریزی کردن
Was hast du heute vor?
U
برنامه امروزت چیه؟
Programmunterbrechung
{f}
U
قطع برنامه
[رایانه شناسی]
Fahrplan
{m}
U
برنامه حرکت
[وسیله نقلیه]
torpedieren
U
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
planmäßige Ankunftszeit
U
تاریخ طبق برنامه رسید
Fahrplan
{m}
U
برنامه حرکت
[وسایل نقلیه]
Ausgabe
{f}
[eines Programms]
U
محصول
[برنامه ای]
[رایانه شناسی]
Ausgabe
{f}
[eines Programms]
U
بازده
[برنامه ای]
[رایانه شناسی]
Ausgabe
{f}
[eines Programms]
U
تولید
[برنامه ای]
[رایانه شناسی]
Hilfsprogramm
{n}
U
برنامه کمک
[رایانه شناسی ]
Hast du morgen etwas vor?
U
برای فردا برنامه ای داری؟
Punkt
{m}
der Tagesordnung
U
اصل مطلب فهرست برنامه
etwas
[Akkusativ]
über den Haufen werfen
U
چیزی را خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
etwas
[Akkusativ]
zu Fall bringen
U
چیزی را خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
etwas
[Akkusativ]
torpedieren
U
چیزی را خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
als etwas gedacht sein
[Vorhaben, Absicht]
U
قصد چیزی را داشتن
[هدف برنامه]
etwas
[Akkusativ]
aushebeln
U
چیزی را خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
Der Plan ist schließlich gelungen.
U
برنامه عاقبت با موفقیت به نتیجه رسید.
Absage
{f}
U
اعلام ختم برنامه
[رادیو،تلویزیون]
aus der Kernenergie aussteigen
U
برنامه انرژی هسته ای را نکول کردن
ungeplanter Ausfall
U
قطع بدون برنامه ریزی قبلی
Plansoll
{n}
U
هدف
[تولید]
برنامه ریزی شده شرکتی
einen Zeitplan für etwas
[Akkusativ]
aufstellen
U
برنامه کار برای چیزی را آماده کردن
etwas auf die Beine stellen
U
چیزی
[برنامه ای یا جشنی یا فعالیتی]
را شروع کردن
einschlafen
U
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
[vorübergehend]
nicht funktionieren
[Computer, Programm ...]
U
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
Abonnementvorstellung
{f}
U
برنامه هنری با بلیت تخفیف دار
[برای مشترکان]
Hier ist der Wartungsplan zum Durchsehen
[zur Durchsicht]
.
U
این برنامه تعمیر و نگهداری برای مرور شمااست.
umprogrammieren
U
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
die Folgen der Straßenbauvorhaben für die Umwelt
U
پیامدهای منفی محیط زیست سبب از برنامه راه سازی
die Weichen für etwas
[Akkusativ]
stellen
U
برنامه کار برای چیزی را آماده کردن
[اصطلاح مجازی]
Beim Realitätsbezug bekommt die Sendung null von zehn Punkten von mir.
U
این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز از من صفر می گیرد.
Die Pläne für den Damm werden von Umweltschützern abgelehnt.
U
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
Konzept
{n}
[für etwas]
U
نقشه پیش ساخته
[طرح اولیه]
[برنامه کار]
[برای چیزی ]
Vorlage
{f}
U
نقشه پیش ساخته
[طرح اولیه]
[برنامه کار]
[برای چیزی ]
Entwurf
{m}
U
نقشه پیش ساخته
[طرح اولیه]
[برنامه کار]
[برای چیزی ]
alles über den Haufen werfen
<idiom>
U
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
die Tagesordnung aufstellen
[festsetzen]
U
برنامه کار را آماده کردن
[تهیه کردن]
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss.
U
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com