Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4607 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Keine Regel ohne Ausnahme. U برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Gibt es eine Ermäßigung für Kinder? U تخفیف برای بچه ها وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Vorverkauf? U تخفیف برای پیش فروش وجود دارد؟
Auf 260 Einwohner kommt ein Arzt. U برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
Gibt es eine Ermäßigung für Wochenende? U تخفیف برای آخر هفته وجود دارد؟
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
Gibt es eine günstigere Variante? U ارزانترش وجود دارد؟
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
es besteht [ herrscht] Mangel an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
Gibt es einen Nachtzug? U قطار شبانه وجود دارد؟
Gibt es einen Schnellzug? U قطارویژه تندرو وجود دارد؟
Gibt es einen Direktzug? U یک قطار مستقیم وجود دارد؟
es mangelt an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
Gibt es einen früheren Zug? U یک قطار که زودتر برود وجود دارد؟
Gibt es einen späteren Zug? U یک قطار که دیرتر برود وجود دارد؟
Seit wann besteht das Problem? U از چه زمانی این مشکل وجود دارد؟
Da steckt mehr dahinter. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Es besteht kein Grund zur Besorgnis. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Es besteht kein Grund zur Sorge. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Keine Rückgabe. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Kein Wechselgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Kein Rückgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
außergewöhnlich <adv.> U بطور استثنائی
ungewöhnlich <adv.> U بطور استثنائی
ausgesprochen <adv.> U بطور استثنائی
nur in Ausnahmefällen U فقط در موارد استثنائی
Was habe ich denn davon? <idiom> U این چه سودی برای من دارد؟
Pickelgesicht {n} U عبارت زشت برای کسی که بدچور جوش روی صورتش دارد.
Egal was du sagst, er wird immer etwas auszusetzen haben [ etwas finden, um dagegen zu reden] . U فرقی نمی کند چه بگویی او [مرد] همیشه ایرادی برای گرفتن دارد.
Wenn die Symptome weiterhin auftreten, ärztlichen Rat einholen [einen Arzt zu Rate ziehen] . U اگر ظهورعلایم بیماری ادامه دارد برای مشاورت به پزشک مراجعه شود.
Stromsparen ist bei meinem Onkel eine fixe Idee. U در مورد صرفه جویی برق عموی من شپش درکلاه دارد. [خیلی مهم است برای او ]
Wände haben Ohren <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
Bestehen {n} U وجود
Dasein {n} U وجود
Existenz {f} U وجود
trotz [Genitiv] [Dativ] <prep.> با وجود
Existenzberechtigung {f} U حق وجود
Ich habe das Gefühl [so eine Ahnung] , dass es diesmals anders ist. U بدلم برات شده که این بار فرق دارد. [سخت گمان دارم که این بار فرق دارد.]
mit aller <adv.> U با [وجود] همه
bei aller <adv.> U با [وجود] همه
da sein U وجود داشتن
Existenzphilosophie {f} U وجود گرایی
Trotzdem U با این وجود
Existenzfrage {f} U مسئله وجود
aber <conj.> U با وجود این
gegenwärtig sein U وجود داشتن
Faktum {n} U وجود مسلم
wenngleich <conj.> U با وجود اینکه
obgleich <conj.> U با وجود اینکه
obwohl <conj.> U با وجود اینکه
bestehen U وجود داشتن
vorkommen U وجود داشتن
Deist {m} U قائل به وجود خدا
Deismus {m} U اعتقاد به وجود خدا
trotz allem U با وجود همه [چیز]
trotz alledem U با وجود همه [چیز]
aber trotzdem U اما با وجود این
seinen Warnungen zum Trotz U با وجود همه هشدارهای او [مرد]
an Geister glauben U به وجود ارواح عقیده داشتن
obschon <conj.> U با وجود اینکه [اصطلاح رسمی ]
Kein Anschluss unter dieser Nummer. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
nicht klüger sein als zuvor [vorher] <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
Sosehr er sich auch bemühte, ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
Es besteht keine Gefahr, dass sich das wiederholt. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
Es besteht kein Anlass, etw. zu tun. U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
Ach, was soll's! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
gültig <adj.> U قانونی
zulässig <adj.> U قانونی
Anarchie {f} U بی قانونی
Trinität {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Dreifaltigkeit {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Dreieinigkeit {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Behördenweg {m} U راه قانونی
Gerichtsprozess {m} U اقدامات قانونی
Durchsetzung {f} U اجرا [قانونی]
Vertrauensanwalt {m} U مشاور قانونی
gerichtliche Geltendmachung {f} U اجرای [قانونی]
Vollstreckung {f} U اجرا [قانونی]
zwangsweises Eintreiben U اجرا [قانونی]
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
verklagen U تعقیب قانونی کردن
Gerichtsbarkeit {f} U اختیار قانونی [صلاحیت ]
ungesetzlich <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
Rechtsprechung {f} U اختیار قانونی [صلاحیت ]
illegal <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
widerrechtlich <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
in Kraft treten U قانونی درست شدن
falsch abbiegen [verkehrswidrig] U غیر قانونی [با ماشین] پیچیدن
verletzen U تخلف کردن [قانونی را شکستن]
gesucht [wegen] [Genetiv] U [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
der Gerichtsbarkeit unterworfen sein U تابع بودن به اختیار قانونی
strafbar <adj.> U قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
einbrechen U به زور و غیر قانونی وارد شدن
in Kraft treten am U قابل اجرا [قانونی] شدن از زمان
Raubkopie {f} U نسخه غیر قانونی چاپ شده
Raubpressung {f} [von Tonträgern] U نسخه غیر قانونی چاپ شده
in ein Gebäude einbrechen U با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
Einbrecher {m} U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
Amigo-Geschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد
Ansteckbukett {n} U دسته گلی که برای زدن روی مچ دست تهیه میشود [برای جشن فارغ التحصیل از دبیرستان]
Klüngelgeschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد [تحقیر امیز]
es kommt darauf an U بستگی دارد [به]
Ist es möglich? U امکان دارد؟
Er hat dienstfrei. U او مرخصی دارد.
selten verwendet U بندرت کاربرد دارد
kaum verwendet U بندرت کاربرد دارد
so weit es möglich ist U تا آنجایی که امکان دارد
Es gibt ein Problem mit meinem Zimmer. U اتاق من اشکال دارد.
die Ausfuhr von ... ist prämienbegünstigt. U صدور ... جایزه دارد.
Wie weit? U چقدر فاصله [دارد] ؟
es kommt drauf an U این بستگی دارد
Er neigt zu Erkältungen. U او تمایل به سرماخوردگی دارد.
je nachdem U این بستگی دارد
prozessieren U تعقیب قانونی کردن [دادخواست دادن] [به دادگاه شکایت کردن] [حقوق]
klagen U تعقیب قانونی کردن [دادخواست دادن] [به دادگاه شکایت کردن] [حقوق]
etwas vorschreiben [Rechtsvorschrift] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
eine Raubkopie von etwas machen U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
Jemanden anzeigen U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
etwas [Akkusativ] illegal vervielfältigen U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
Flug und Unterkunft sind im Preis inbegriffen. U بها پرواز و مسکن را در بر دارد.
Ein Würfel hat 6 Seiten. U یک مکعب ۶ تا وجح دارد. [ریاضی]
Kostet das eine Gebühr? U جریمه دارد؟ [لغو رزرو]
es spukt [in dem Haus] U [این خانه] روح دارد
das bricht nicht ab <idiom> U همینطور ادامه دارد [موضوعی]
Was ist mit ihm? U مگر او [مرد] چه عیبی دارد؟
Er behauptet, Sie zu kennen. U او [مرد] ادعا دارد او [زن] را بشناسد.
Das ist eine Spirale ohne Ende! این رشته سر دراز دارد.
es hängt ganz davon ab U این کاملا بستگی دارد
etwas mangelt Jemandem U کسی کمبودی چیزی را دارد
ein mir gewogener Mensch U کیسی که با من میانه خوبی دارد
Er ist anderer Meinung. U نظر او [مرد] فرق دارد.
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
für mich allein U تنها برای من [برای من تنهایی]
Da kommt noch etwas. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
Was ist mit ihm? U این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
Jimmy Carter ist an Krebs erkrankt. U جیمی کارتر بیماری سرطان دارد.
Das Zimmer ist muffig. U اتاق بوی ناگرفته پوسیده دارد.
Bluthund {m} U سگ شکاری که شامه بسیار تیزی دارد
Bahnkörper {m} U ریل و سکویی که زیر آن قرار دارد
Es ist fraglich, ob ... U این جای بحث دارد که آیا ...
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Das Rad eiert ein wenig. U این چرخ کمی تاب دارد.
Dover liegt im Süden Englands. U دور در جنوب انگلیس قرار دارد.
Da kommt noch mehr. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
Ballkünstler {m} U کسی که بر توپ تسلط مطلق دارد
dediziert <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص] [رایانه شناسی]
Einmalkennwort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
Dieses Buch verdient eine sorgfältige Lektüre. U این کتاب شایستگی خواندن با دقت را دارد.
außer <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
Ein unüberschaubarer Personenkreis hat Zugriff auf die Daten. U گروه بیحسابی از افراد دسترسی به داده ها دارد.
Einmalpasswort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
ausgenommen <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
nur <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
Mein Schreibtisch steht am Fenster. U میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
um zu sehen, aus welchem Holz er geschnitzt ist <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
Wie jedes Kind verfügt sie nur über einen begrenzten Wortschatz. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Briefkastenfirma {f} U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
Im internationalen Vergleich ist Deutschland führend. U در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
Es ist eigenartig und doch wahr. U این عجیب است و در عین حال واقعیت دارد.
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
Albino {m} U زال [کسی که از آغاز تولد پوست و موی سفید دارد]
Da muss ich etwas weiter ausholen. U این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Der Erfolg hat viele Väter, der Misserfolg ist immer ein Waisenkind. U موفقیت چندین پدر دارد شکست همیشه یتیم است.
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
Das ist jetzt schon das dritte Jahr in Folge, dass [wo] die Fluggesellschaft rote Zahlen schreibt. U این سومین سال پی در پی است که شرکت هواپیمایی کسری در حسابش دارد.
der Heilige Gral U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
eigen <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
fest zugeordnet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
unerlaubt <adj.> U غیر قانونی [غیر مجاز]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Unterwegs ist Fotografieren strengstens verboten, man befindet sich schließlich auf Militärgelände. U در بین راه عکس برداری شدیدا ممنوع است، چرا که آدم در محوطه نظامی حضور دارد.
Jemanden für etwas besonders empfänglich [anfällig] machen U کسی را برای چیزی مستعد کردن [زمینه چیزی را برای کسی مهیاساختن ]
Aber-Nazi {m} U کسی که ادعا دارد نازی نیست [اما در دلایلش و رفتارش نازی است]
Die Hauptstraße geht halbrechts [schräg rechts] weiter. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Es wird Abend. <idiom> U هوا دارد تاریک می شود [شب می شود] . [اصطلاح]
für [ Akkusativ] <prep.> U برای
für U برای هر
pro U برای هر
per U برای هر
auf die Dauer U برای ادامه
Ewig U برای همیشه
eine Übernachtungsmöglichkeit {f} U خوابگاه برای یک شب
zur Ansicht U برای بازرسی
fernerhin <adv.> U برای آینده
weil <conj.> U برای اینکه
Bemühungen {pl} [um] U تلاش [برای]
und zwar <adv.> U برای مثال
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
1Stalking-Methoden
2Arschloch
1Chia-Samen چه معنایی دارد ؟
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2فعل کجای جمله قرارمیگیرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com