Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (3699 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Mein Bruder steht vor der größten Herausforderung seiner Laufbahn.
U
برادر من بابزرگترین چالش در مسیر شغلش روبرو است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
[که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
[seine Anstellung]
kündigen
U
ول کردن
[شغلش]
Provokation
{f}
U
چالش
Herausforderung
{f}
[für Jemanden]
U
چالش
[برای کسی]
Ich sehe diese Prüfung als Herausforderung.
U
من این امتحان را بعنوان چالش می بینم.
Sie zeigte sich der Aufgabe gewachsen.
U
او
[زن]
توانست ماموریت
[پر چالش]
را با کامیابی به نتیجه برساند.
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten.
U
چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
stellen
[vor]
U
روبرو شدن
[با]
die Herausforderungen, die auf uns zukommen
U
این چالشهایی که ما باهاشان روبرو میشویم
es
[die]
Sache radikal angehen
U
با پایه
[اساس]
مشکلی روبرو شدن
das Land vor große Probleme stellen
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
Bruder
{m}
U
برادر
Schwägerin
{f}
U
زن برادر
männliches Geschwisterkind
{n}
U
برادر
Schwager
{m}
U
برادر زن
kleiner Bruder
{m}
U
برادر کوچک
Brüderlein
{n}
U
برادر کوچک
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
Zwillingsbruder
{m}
U
برادر دوقلو
Stiefbruder
{m}
U
برادر ناتنی
Brudervolk
{n}
U
ملت برادر
Neffe
{m}
U
پسر برادر
älterer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
Brudermörder
{m}
U
برادر کشی
Brüderchen
{n}
U
برادر نوزاد
Brüderchen
{n}
U
برادر کوچک
Halbbruder
{m}
U
برادر ناتنی
Blutsbruder
{m}
U
برادر همخون
kleiner Bruder
{m}
U
برادر نوزاد
Brüderlein
{n}
U
برادر نوزاد
Nichte
{f}
U
دختر برادر یا خواهر
Großneffe
{m}
U
بچه پسر برادر
Großnichte
{f}
U
دختر پسر برادر
geschwisterlich
<adj.>
U
مانند خواهر و برادر
ungleiche Brüder
{pl}
U
اشخاصی که اسما برادر هستند.
Halbbruder mütterlicherseits
U
برادر امی
[ناتنی از طرف مادر]
Vetterleswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Klüngelwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Günstlingswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Vetterliwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[ در سوییس]
Freunderlwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در اتریش]
Amigowirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح عامیانه]
Vetternwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در آلمان و سوییس]
Nepotismus
{m}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح رسمی]
[سیاست]
Bahn
{f}
U
مسیر
Route
{f}
U
مسیر
Fluchtlinie
{f}
U
مسیر
Blickrichtung
{f}
U
مسیر دید
Flugweg
{m}
U
مسیر پرواز
Ablenkung
{f}
U
تغییر مسیر
Flugbahn
{f}
U
مسیر پرواز
Fahrtrichtung
{f}
U
مسیر حرکت
Diversion
{f}
U
تغییر مسیر
Trend
{m}
U
مسیر حرکت
Tendenz
{f}
U
مسیر حرکت
Strömung
{f}
U
مسیر حرکت
Fluglinie
{f}
U
مسیر هوایی
Bahnstrecke
{f}
U
مسیر راه آهن
Spur
{f}
U
یک خط جاده برای یک مسیر
Umweg
{m}
U
جاده
[مسیر]
انحرافی
Erdbahn
{f}
U
مسیر کره زمین
Fahrstreifen
{m}
U
یک خط جاده برای یک مسیر
Fahrspur
{f}
U
یک خط جاده برای یک مسیر
das Steuer herumwerfen
U
مسیر را تغییر دادن
[سیاست]
Die Route läuft über dieses Land.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
Schlenker
{m}
U
جاده
[مسیر]
انحرافی
[اصطلاح روزمره]
einen Haken nach rechts
[links]
schlagen
U
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
Bake
{f}
U
علامت راهنمایی در مسیر راه آهن
sich auf den Weg machen
U
رهسپار
[به]
مسیر مقصدی شدن
[هواپیما یا کشتی]
aufbrechen
[nach]
U
رهسپار
[به]
مسیر مقصدی شدن
[هواپیما یا کشتی]
Kurs nehmen
[auf]
U
رهسپار
[به]
مسیر مقصدی شدن
[هواپیما یا کشتی]
mit dem Strom schwimmen
<idiom>
U
در مسیر نظام عمومی رفتن
[اصطلاح مجازی]
Wir fuhren die landschaftlich schöne Strecke von Oslo nach Bergen.
U
ما در مسیر خوش منظر اسلو به برگن راندیم.
etwas
[Akkusativ]
wegwerfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Müll werfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Mülleimer werfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
wegwerfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Müll werfen
U
لگد زدن به
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas
[Akkusativ]
in den Mülleimer werfen
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
Weichensteller
{m}
U
تغییر مسیر دهنده
[همچنین اصطلاح مجازی]
[راه آهن]
einen Haken schlagen
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com