Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
älterer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
[که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Meine Großeltern sind von uns gegangen.
<idiom>
U
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Fossil
{n}
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
Museumsstück
{n}
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
Katastrophe
{f}
U
حادثه خیلی بد و بزرگ
[فاجعه بزرگ]
Schwager
{m}
U
برادر زن
Schwägerin
{f}
U
زن برادر
Bruder
{m}
U
برادر
männliches Geschwisterkind
{n}
U
برادر
Halbbruder
{m}
U
برادر ناتنی
kleiner Bruder
{m}
U
برادر کوچک
kleiner Bruder
{m}
U
برادر نوزاد
Brüderchen
{n}
U
برادر کوچک
Brüderchen
{n}
U
برادر نوزاد
Brüderlein
{n}
U
برادر کوچک
Brüderlein
{n}
U
برادر نوزاد
Neffe
{m}
U
پسر برادر
Stiefbruder
{m}
U
برادر ناتنی
Zwillingsbruder
{m}
U
برادر دوقلو
Blutsbruder
{m}
U
برادر همخون
Brudervolk
{n}
U
ملت برادر
Brudermörder
{m}
U
برادر کشی
Nichte
{f}
U
دختر برادر یا خواهر
Großnichte
{f}
U
دختر پسر برادر
Großneffe
{m}
U
بچه پسر برادر
geschwisterlich
<adj.>
U
مانند خواهر و برادر
ungleiche Brüder
{pl}
U
اشخاصی که اسما برادر هستند.
Halbbruder mütterlicherseits
U
برادر امی
[ناتنی از طرف مادر]
Mein Bruder steht vor der größten Herausforderung seiner Laufbahn.
U
برادر من بابزرگترین چالش در مسیر شغلش روبرو است.
Vetterleswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Günstlingswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Klüngelwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Vetterliwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[ در سوییس]
Freunderlwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در اتریش]
Amigowirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح عامیانه]
Vetternwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در آلمان و سوییس]
Nepotismus
{m}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح رسمی]
[سیاست]
groß
<adj.>
U
بزرگ
massiv
<adj.>
U
بزرگ
sich ausweiten
[zu]
U
بزرگ شدن
Erzschwindler
{m}
U
دروغگوی بزرگ
G-Dur
U
سل بزرگ
[موسیقی]
Flügel
{m}
U
پیانوی بزرگ
Edelmut
{m}
U
بزرگ منشی
Erzschwindel
{m}
U
دروغ بزرگ
Erzengel
{m}
U
فرشته بزرگ
Dickdarm
{m}
U
روده بزرگ
Böller
{m}
U
ترقه
[بزرگ]
Aorta
{f}
U
شریان بزرگ
Hauptschlagader
{f}
U
شریان بزرگ
Erzfeind
{m}
U
دشمن بزرگ
Dogge
{f}
U
نوعی سگ بزرگ
Berg
{m}
U
توده بزرگ
erweitern
U
بزرگ کردن
Kaufhaus
{n}
U
فروشگاه بزرگ
Supermarkt
{m}
U
بازار بزرگ
drastisch
<adj.>
U
زیاد
[بزرگ ]
gewaltig
<adj.>
U
زیاد
[بزرگ ]
so groß, dass ...
U
آنقدر بزرگ که ...
im großen Stil
<adv.>
U
در مقیاس بزرگ
wachsen
U
بزرگ شدن
Dur
{n}
U
بزرگ
[موسیقی]
Dur
{n}
U
بزرگ
[موسیقی]
Bär
{m}
دب
[کوچک یا بزرگ]
Jemand's Intimfeind
{m}
U
دشمن بزرگ
Durtonleiter
{f}
U
گام بزرگ
[موسیقی]
Bogen
{m}
U
ورق بزرگ
[کاغذ]
Blockschrift
{f}
U
حروف بزرگ
[لاتین]
Mammutaufgabe
{f}
U
وظیفه خیلی بزرگ
Foliant
{m}
U
کتاب قطع بزرگ
Buschmeister
{m}
U
مار بزرگ گزنده
Erzherzogtum
{n}
U
قلمرو دوک بزرگ
Blockbuchstabe
{m}
U
حرف بزرگ
[لاتین]
großer Zeiger
{m}
U
عقربه بزرگ
[ساعت]
Ces-Dur
{n}
U
دو بمل بزرگ
[موسیقی]
Großeinsatz
{m}
U
عملیات مقیاس بزرگ
großer Schluck
{m}
U
جرعه بزرگ
[آشپزی]
Großkonzern
{m}
U
شرکت سهامی بزرگ
aufziehen
U
بزرگ کردن
[بچه]
kleine
[große]
Portion
{f}
U
پرس کوچک
[بزرگ]
Zug
{m}
U
جرعه بزرگ
[آشپزی]
Riesenfehler
{m}
U
اشتباه خیلی بزرگ
Bierkrug
{m}
U
آبجو خوری بزرگ
Abfahrt
{f}
U
خروج - در بزرگ راه -
Feuersbrunst
{f}
U
آتش سوزی بزرگ
B-Dur
{n}
U
سی بمل بزرگ
[موسیقی]
Aufkauf
{m}
U
معامله تجاری بزرگ
biblische Ausmaße
U
به اندازه بسیار زیاد
[بزرگ]
ein ordentlicher Schluck
[Schuss]
von etwas
U
یک جرعه بزرگ از چیزی
[آشپزی]
ausgiebig
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
Durdreiklang
{m}
U
آکورد بزرگ سه صدایی
[موسیقی]
sich einen Bart wachsen lassen
U
بگذارند ریششان بزرگ شود
vergrößerte Mandeln
{pl}
U
بزرگ شدگی لوزه ها
[پزشکی]
Urknall
{m}
U
انفجار بزرگ
[ستاره شناسی]
extensiv
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
eingehend
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
umfassend
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
ein Kind allein erziehen
U
کودکی را به تنهایی بزرگ کردن
Ich hätte gern eine Mischung von kleinen und grossen Banknoten.
U
من یک ترکیب ازاسکناس کوچک و بزرگ میخواستم.
Erzherzog
{m}
U
دوک بزرگ
[عنوان شاهزادگان اتریش]
Der riesige Sturm ist über Island gezogen.
U
این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
Deponie
{f}
U
محل بزرگ جمع آوری آشغال
riesig
<adj.>
U
کلان
[گنده]
[تنومند]
[خیلی بزرگ ]
alleiner ziehender Vater
{m}
U
پدر که بدون همسر بچه بزرگ می کند
größte gemeinsame Teiler
{m}
[ggT]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
größter gemeinsamer Teiler
{m}
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
Rad
{n}
mit Einpresstiefe null
U
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش
[ فناوری خودرو]
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Dragée
{n}
U
قرص بزرگ
[حبی که از یک قشر قندی پوشیده شده]
Container
{m}
U
کانتینر
[وسیله نقلیه بزرگ برای حمل بار]
dieses riesige Problem und seine zahlreichen Begleiterscheinungen
U
این مشکل بزرگ و نتیجه های چند شاخگی منفی بسیاری از آن
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten.
U
چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Es ist ein Haus im Superlative.
U
این خانه ای است با صفت عالی
[از هر نظر بسیار بزرگ و عالی]
.
Ich habe Bärenhunger.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
hungrig wie ein Wolf
<idiom>
U
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
Buchstabe
{m}
[Groß- oder Kleinbuchstabe ]
U
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
Urgroßeltern
{pl}
U
پدر و مادر پدر مادر بزرگ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com