Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6791 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Das ist jetzt schon das dritte Jahr in Folge, dass [wo] die Fluggesellschaft rote Zahlen schreibt. U این سومین سال پی در پی است که شرکت هواپیمایی کسری در حسابش دارد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Luftverkehrsgesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
Linienfluggesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
Fluggesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
Bodenpersonal {n} U کارکنان شرکت هواپیمایی در فرودگاه
Eine einzige Panne bei einer Fluggesellschaft kann bei den Reisenden einen bleibenden Eindruck hinterlassen. U تنها یک اشتباه شرکت هواپیمایی می تواند خاطره طولانی مدت به سرنشینان بگذارد.
Aufklärungsflugzeug {n} U هواپیمایی اکتشافی
Luftfahrtbehörde {f} U امور هواپیمایی
Flugverkehr {m} U رفت و آمد هواپیمایی
Luftverkehr {m} U رفت و آمد هواپیمایی
Zivile Luftfahrtbehörde {f} U سازمان هواپیمایی کشور
Schleudersitz {m} U صندلی پران [هواپیمایی]
Aufklärungsflugzeug {n} U هواپیمایی شناسایی کننده
Er wurde bei einem Flugzeugabsturz getötet. U او [مرد] در سقوط هواپیمایی کشته شد.
Bruchstrich {m} U خط کسری [ریاضی]
Fehlbetrag {m} U مبلغ کسری
Defizit {n} U کسری [صندوق]
Bruchzahl {f} U عدد کسری [ریاضی]
Mangel an Arbeitskräften U کسری نیروهای کاری
in den roten Zahlen sein U در حساب کسری داشتن
rote Zahlen schreiben U در حساب کسری داشتن
Konzern {m} U شرکت سهامی [شرکت]
Unternehmensgruppe {f} U شرکت سهامی [شرکت]
Wände haben Ohren <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
Ich habe das Gefühl [so eine Ahnung] , dass es diesmals anders ist. U بدلم برات شده که این بار فرق دارد. [سخت گمان دارم که این بار فرق دارد.]
Unternehmen {n} U شرکت
Dachgesellschaft {f} U شرکت کل
Betrieb {m} U شرکت
Dachorganisation {f} U شرکت کل
Beteiligung {f} U شرکت
Firma {f} U شرکت
Beitritt {m} U شرکت
Geschäft {n} U شرکت
mitmachen [bei] U شرکت داشتن [در]
mitmachen U شرکت کردن
beteiligt sein U شرکت کردن
beitreten U شرکت کردن
[in einen Verein] eintreten U شرکت کردن
ein eigenständiges Unternehmen U یک شرکت مستقل
Firmenwert {m} U ارزش شرکت
teilnehmen U شرکت جستن
teilnehmen U شرکت کردن
Angehörige {f} U عضو [شرکت]
Baugesellschaft {f} U شرکت ساختمانی
Chefin {f} U مدیر شرکت
Baufirma {f} U شرکت ساختمانی
Busgesellschaft {f} U شرکت اتوبوسرانی
Fuhrunternehmen {n} U شرکت ترابری
Dachgesellschaft {f} U شرکت سهامی
Firmenzeichen {n} U علامت شرکت
Chef {m} U مدیر شرکت
Firmenzeichen {n} U آرم شرکت
Firmenstempel {m} U مهر شرکت
Firmeninhaber {m} U صاحب شرکت
Erdölgesellschaft {f} U شرکت نفت
Fernsprechamt {n} U شرکت تلفن
Abwicklung {f} U انحلال [شرکت]
Firmenschild {n} U تابلوی شرکت
Expedition {f} U شرکت باربری
Beteiligte {f} شرکت کننده [زن]
Fluglinie {f} U شرکت هاواپیمایی
Genossenschaft {f} U شرکت تعاونی
Offene Handelsgesellschaft {f} U شرکت تضامنی
Tochtergesellschaft {f} U شرکت فرعی
Tochterfirma {f} U شرکت فرعی
Teilnehmerin {f} U شرکت کننده [زن]
Aktiengesellschaft {f} U شرکت سهامی
Tochterunternehmen {n} U شرکت فرعی
teilnehmen [an] U شرکت دادن [در]
sich beteiligen U شرکت کردن
Anteil {m} [an] U شرکت [سهم] [در]
Demonstrantin {f} U شرکت کننده در تظاهرات [زن]
Firma mit Sitz im Ausland U شرکت غیر ساکن
Dividende {f} U سهم از منافع شرکت
Filmgesellschaft {f} U شرکت فیلم سازی
Demonstrant {m} U شرکت کننده در تظاهرات
Eisenbahngesellschaft {f} U شرکت راه آهن
Liquidation {f} [von etwas] [Börse] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
Glattstellung {f} [von etwas] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
Vorstandsvorsitzender {m} U مدیر عامل [شرکت]
GmbH [Gesellschaft mit beschränkter Haftung] {f} U شرکت با مسیولیت محدود
Konsortium {n} U ائتلاف چند شرکت
Tochterunternehmung {f} U شرکت فرعی [ اقتصاد]
Beteiligter {m} U شرکت کننده [مرد]
Großkonzern {m} U شرکت سهامی بزرگ
Unternehmen {n} U شرکت [تجارتخانه ] [اقتصاد]
Teilnehmer {m} شرکت کننده [مرد]
eine Firma leiten U یک شرکت را اداره کردن
Assoziativgesetz {n} U شرکت پذیری [ریاضی]
Finalist {m} U شرکت کننده در دور نهایی
schließen U بستن [مثال در یا مغازه یا شرکت]
Deutsche Bahn [DB] {f} U شرکت راه آهن آلمان
bei einer Umfrage mitmachen U در نمونه برداری شرکت کردن
Kapitalgesellschaft {f} U شرکت سهامی [با مسیولیت محدود]
Ableger {m} U - تجارت - شعبه یا شرکت فرعی
Firmenfusion {f} U یکی شدن دو یاچند شرکت
Börsenunternehmen {n} U شرکت با تجارت عمومی سهام
Flugzeugbauer {m} U شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
an einer Umfrage teilnehmen U در نمونه برداری شرکت کردن
an einem Training teilnehmen U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
sich anschließen U پیوستن [شرکت کردن در] [گراییدن]
sich gesellen U پیوستن [شرکت کردن در] [گراییدن]
Vorstand {m} [einer Aktiengesellschaft] U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
Gebrüder [Gebr.] U برادران [که با هم یک شرکت را راه انداخته اند]
Jemanden zur Teilnahme zulassen U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
Kommanditgesellschaft {f} U شرکت مختلط غیر سهامی [اقتصاد]
sein Unternehmen ins Ausland verlegen U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
Mandant {m} [Person oder Firma bei Dienstleistungen] U موکل [حقوق] [شخص یا شرکت در کار خدماتی]
Arbeitsplätze streichen U [تعدادی از ] کارها را حذف کردن [در کارخانه یا شرکت]
Mit leichtsinnigen Ausgaben führte er den Zusammenbruch der Firma herbei. U او [مرد] با مخارج بی ملاحظه سبب سقوط شرکت شد.
Die Firma hat uns für dieses Jahr [heuer] einen Bonus zugesagt. U امسال این شرکت به ما یک پاداش وعده داده است.
den Vorstand einberufen U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
Briefkastenfirma im steuergünstigen Ausland U شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
Ist es möglich? U امکان دارد؟
es kommt darauf an U بستگی دارد [به]
Er hat dienstfrei. U او مرخصی دارد.
Steuerkarussell {n} U کلاه برداری در مالیات [بوسیله چند شرکت جعلی در اتحادیه اروپا]
je nachdem U این بستگی دارد
selten verwendet U بندرت کاربرد دارد
die Ausfuhr von ... ist prämienbegünstigt. U صدور ... جایزه دارد.
so weit es möglich ist U تا آنجایی که امکان دارد
es kommt drauf an U این بستگی دارد
Gibt es eine günstigere Variante? U ارزانترش وجود دارد؟
Es gibt ein Problem mit meinem Zimmer. U اتاق من اشکال دارد.
kaum verwendet U بندرت کاربرد دارد
Er neigt zu Erkältungen. U او تمایل به سرماخوردگی دارد.
Wie weit? U چقدر فاصله [دارد] ؟
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
ein mir gewogener Mensch U کیسی که با من میانه خوبی دارد
Er behauptet, Sie zu kennen. U او [مرد] ادعا دارد او [زن] را بشناسد.
Gibt es einen Direktzug? U یک قطار مستقیم وجود دارد؟
Kostet das eine Gebühr? U جریمه دارد؟ [لغو رزرو]
Gibt es einen Nachtzug? U قطار شبانه وجود دارد؟
Gibt es einen Schnellzug? U قطارویژه تندرو وجود دارد؟
es hängt ganz davon ab U این کاملا بستگی دارد
das bricht nicht ab <idiom> U همینطور ادامه دارد [موضوعی]
Er ist anderer Meinung. U نظر او [مرد] فرق دارد.
Was ist mit ihm? U مگر او [مرد] چه عیبی دارد؟
Flug und Unterkunft sind im Preis inbegriffen. U بها پرواز و مسکن را در بر دارد.
Was habe ich denn davon? <idiom> U این چه سودی برای من دارد؟
etwas mangelt Jemandem U کسی کمبودی چیزی را دارد
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
es besteht [ herrscht] Mangel an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
Ein Würfel hat 6 Seiten. U یک مکعب ۶ تا وجح دارد. [ریاضی]
Das ist eine Spirale ohne Ende! این رشته سر دراز دارد.
es spukt [in dem Haus] U [این خانه] روح دارد
es mangelt an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten. U چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Gibt es einen früheren Zug? U یک قطار که زودتر برود وجود دارد؟
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Dover liegt im Süden Englands. U دور در جنوب انگلیس قرار دارد.
Das Rad eiert ein wenig. U این چرخ کمی تاب دارد.
Seit wann besteht das Problem? U از چه زمانی این مشکل وجود دارد؟
Gibt es einen späteren Zug? U یک قطار که دیرتر برود وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Kinder? U تخفیف برای بچه ها وجود دارد؟
Das Zimmer ist muffig. U اتاق بوی ناگرفته پوسیده دارد.
Jimmy Carter ist an Krebs erkrankt. U جیمی کارتر بیماری سرطان دارد.
Ballkünstler {m} U کسی که بر توپ تسلط مطلق دارد
Was ist mit ihm? U این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
Bahnkörper {m} U ریل و سکویی که زیر آن قرار دارد
Es ist fraglich, ob ... U این جای بحث دارد که آیا ...
Keine Regel ohne Ausnahme. U برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
Bluthund {m} U سگ شکاری که شامه بسیار تیزی دارد
Da kommt noch etwas. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
nur <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
ausgenommen <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
Auf 260 Einwohner kommt ein Arzt. U برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
außer <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
Mein Schreibtisch steht am Fenster. U میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
Gibt es eine Ermäßigung für Wochenende? U تخفیف برای آخر هفته وجود دارد؟
Dieses Buch verdient eine sorgfältige Lektüre. U این کتاب شایستگی خواندن با دقت را دارد.
Einmalkennwort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
Gibt es eine Ermäßigung für Vorverkauf? U تخفیف برای پیش فروش وجود دارد؟
Einmalpasswort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
um zu sehen, aus welchem Holz er geschnitzt ist <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
Ein unüberschaubarer Personenkreis hat Zugriff auf die Daten. U گروه بیحسابی از افراد دسترسی به داده ها دارد.
Im internationalen Vergleich ist Deutschland führend. U در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
Es ist eigenartig und doch wahr. U این عجیب است و در عین حال واقعیت دارد.
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
Wie jedes Kind verfügt sie nur über einen begrenzten Wortschatz. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Da steckt mehr dahinter. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
Briefkastenfirma {f} U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
Albino {m} U زال [کسی که از آغاز تولد پوست و موی سفید دارد]
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Da muss ich etwas weiter ausholen. U این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
Der Erfolg hat viele Väter, der Misserfolg ist immer ein Waisenkind. U موفقیت چندین پدر دارد شکست همیشه یتیم است.
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
Pickelgesicht {n} U عبارت زشت برای کسی که بدچور جوش روی صورتش دارد.
der Heilige Gral U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Jemanden von einem Wettbwerb ausschließen U شرکت کردن در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Wenn die Symptome weiterhin auftreten, ärztlichen Rat einholen [einen Arzt zu Rate ziehen] . U اگر ظهورعلایم بیماری ادامه دارد برای مشاورت به پزشک مراجعه شود.
Egal was du sagst, er wird immer etwas auszusetzen haben [ etwas finden, um dagegen zu reden] . U فرقی نمی کند چه بگویی او [مرد] همیشه ایرادی برای گرفتن دارد.
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Stromsparen ist bei meinem Onkel eine fixe Idee. U در مورد صرفه جویی برق عموی من شپش درکلاه دارد. [خیلی مهم است برای او ]
Unterwegs ist Fotografieren strengstens verboten, man befindet sich schließlich auf Militärgelände. U در بین راه عکس برداری شدیدا ممنوع است، چرا که آدم در محوطه نظامی حضور دارد.
Die Hauptstraße geht halbrechts [schräg rechts] weiter. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
Recent search history Forum search
1Stalking-Methoden
1Chia-Samen چه معنایی دارد ؟
1آدرس شرکت فلزیاب لورنز در آلمان
2فعل کجای جمله قرارمیگیرد
1Publizist
1besser werden
1engagiert
1Brotzeit
1werdet ihr die Küche bald fertig geputzt haben?
1Die ldee
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com