Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (2178 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Fachliteratur
{f}
U
ادبیات مربوط به یک سبک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Belletristik
{f}
U
ادبیات
Dramatik
{f}
U
ادبیات نمایشی
Fachliteratur
{f}
U
ادبیات اختصاصی
Epigonentum
{n}
U
تقلید
[هنر و ادبیات]
Chrestomathie
{f}
U
قطعه منتخب
[در ادبیات]
Satzaussage
{f}
U
گزاره
[در دستور زبان]
[ادبیات]
Anglistik
{f}
U
زبان و ادبیات انگلیسی
[رشته]
Prädikat
{n}
U
گزاره
[در دستور زبان]
[ادبیات]
Vorlage
{f}
[Literatur]
U
شیوه
[الگو]
[نمونه]
[طرح ]
[در ادبیات]
Klassiker
{m}
U
دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
Klassikerin
{f}
[Anhänger des Klassischen]
U
زن دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
Was geht dich das an?
<idiom>
U
به تو چه؟
[به تو چه مربوط است؟]
betreffen
U
مربوط بودن
chinesisch
<adj.>
U
مربوط به چین
Was kümmert es mich?
U
به من چه مربوط است؟
Was schert's mich?
U
به من چه مربوط است؟
tierisch
<adj.>
U
مربوط به جانور
zutreffen
U
مربوط بودن
was mich angeht
U
تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich betrifft
U
تا آنجا که به من مربوط می شود
von mir aus
U
تا آنجا که به من مربوط می شود
[Dativ]
entsprechen
U
بهم مربوط بودن
meinerseits
<adv.>
U
تا آنجا که به من مربوط می شود
wenn es um die Arbeit geht ...
U
اگر مربوط به کار بشود ...
Das geht Sie nichts an.
U
[این]
به شما مربوط نیست.
Bürgeramt
{n}
U
اداره مربوط به امور شهروندی
urinal
[den Harn betreffend]
<adj.>
U
شاشی
[مربوط به شاش]
[پزشکی]
ehemalig
<adj.>
U
سابق
[مربوط به چندی قبل ]
einstig
<adj.>
U
سابق
[مربوط به چندی قبل ]
Jemandem Anweisungen geben
[hinsichtlich]
U
به کسی دستور
[مربوط به ]
دادن
Vormund
{m}
U
وکیل بچه
[در دادگاه مربوط به سرپرستی]
[قانون]
bei jemandem an der falschen Adresse sein
<idiom>
<verb>
U
درموردچیزی از شخصی
[بی مربوط]
پرسش کردن
[اصطلاح ]
Verfahrenspfleger
{m}
U
وکیل بچه
[در دادگاه مربوط به سرپرستی]
[قانون]
zu einem Vorstellungsgespräch gebeten werden
U
برای یک مصاحبه مربوط به شغلی دعوت شدن
vormalig
<adj.>
U
سابق
[مربوط به چندی قبل ]
[اصطلاح رسمی]
sich
[Dativ]
selbst ein Ei legen
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
sich ins Knie schießen
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
sich ins eigene Fleisch schneiden
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
sich
[Dativ]
selbst ein Ei legen
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
ein Eigentor schießen
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
sich ins Knie schießen
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
ein Eigentor schießen
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
sich ins eigene Fleisch schneiden
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
Es ist Sache des Gerichts, die Bedingungen festzulegen.
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
Wie ist es dir beim Vorstellungsgespräch ergangen
[gegangen]
?
U
مصاحبه مربوط به شغلت چطور گذشت؟
[اصطلاح روزمره]
Binnenmeer
{n}
U
دریای محدود
[دریایی که فقط از راه تنگه به اقیانوس مربوط است]
der rote Faden
U
عبارت برجسته و ملودی درموسیقی که چند دفعه تکرار میشود و مربوط به شخصی یا داستانی است
Leitmotiv
{n}
U
عبارت برجسته و ملودی درموسیقی که چند دفعه تکرار میشود و مربوط به شخصی یا داستانی است
umwandeln
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
verwandeln
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
Den Appetit holt man sich auswärts, aber gegessen wird zu Hause.
<proverb>
U
بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم.
[ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
etwas
[Akkusativ]
anbelangen
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
etwas
[Akkusativ]
anbetreffen
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
etwas
[Akkusativ]
betreffen
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
etwas
[Akkusativ]
angehen
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
Recent search history
Forum search
1
Stößt
2
Freizeitmöglichkeiten
1
landeskundlich
1
werdet ihr die Küche bald fertig geputzt haben?
3
haushalt
1
فضولی کردن حرف کسی رو به کسی دیگه گفتن
3
من این جمله رو تو کتاب خوندم: Die Kinder und ihre Begleiter fahren mit dem Bus# آرتیکل Begleiter هستش der و قسمت اول جمله به خاطر فعل fahren آکوزاتیو هستش، پس چرا ihre شده؟؟؟ مگه نباید ihern باشه؟
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com