Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6689 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Gehe ich richtig in der Annahme, dass ... U آیا درست فکر میکنم که ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Gehe ich recht in der Annahme, dass ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
Other Matches
Ich gehe mal davon aus, dass ... U من فرض میکنم که ...
Bitte Schön! U خواهش میکنم!
Bitte sehr! U خواهش میکنم!
Ich bedanke mich! من تشکر میکنم!
Ich bin stolz auf dich. U من به تو افتخار میکنم.
Gern geschehen! U خواهش میکنم!
Ich lebe allein. U من به تنهایی زندگی میکنم.
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Ich bin stolz auf dich. U من بهت افتخار میکنم.
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم بفرمایید !
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
Mir knurrt der Magen. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Ich verlasse dich! U من ترکت میکنم! [در یک رابطه دونفره]
Mich überkommt ein Schauder U احساس ترس شدید میکنم..
Ich wohne noch zu Hause. U من هنوز با والدینم زندگی میکنم.
Ich wohne [lebe] alleine in der Stadt Halle. من در شهر هاله تنها زندگی میکنم.
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Bitte entschuldigen Sie die Verspätung. U از تاخیر پیش آمده عذرخواهی میکنم.
Ich glaube, ich kenne das problem. U فکر میکنم، بدونم اشکال کجاست.
Ich bekomme eine Gänsehaut. U احساس تنفر یا ترس شدید میکنم.
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab. U به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
Ich verbinde Sie jetzt. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ach, was soll's! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
Ich denke, das Schlimmste ist überstanden. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Senden Sie mir bitte Informationen zu ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Ich gehe davon aus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich heiße "Oliver Pit" und wohne in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Ich setze voraus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich lasse es drauf ankommen. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
Ich mache das nur für mich und für niemand anderen. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Der Verurteilte kann zwischen Recht und Unrecht [kann Recht von Unrecht] nicht unterscheiden. U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
Ich reiße mir jeden Tag den Arsch auf. U من هر روز کون خودم را پاره می کنم. [سخت کار یا تلاش میکنم.]
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Ich arbeite in einer Bank, genauer gesagt in der Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
Jetzt glaub ich es langsam. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
gültig <adj.> U درست
zulässig <adj.> U درست
zweckmäßig <adj.> U درست
Das stimmt! U درست!
richtig <adj.> U درست
zutreffen U درست بودن
Es stimmt. U درست است.
genau <adj.> U درست [صحیح]
korrigieren U درست کردن
flicken U درست کردن
nachbessern U درست کردن
ausbessern U درست کردن
berichtigen U درست کردن
verbessern U درست کردن
richten U درست کردن
machen U درست کردن
kurz bevor U درست پیش
Um Punkt sechs Uhr. U درست سر ساعت شش.
erzeugen U ساختن [درست کردن]
ins Schwarze treffen U درست به هدف زدن
sachgerechte Methoden {pl} U شیوه های درست
herstellen U ساختن [درست کردن]
verarbeiten [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
etwas [Akkusativ] anfertigen U چیزی را درست کردن
richtig <adv.> U بطور درست و صحیح
Versteh mich richtig, ... U من را درست درک بکن ...
ein wahrheitsgetreuer Bericht U گزارشی درست و دقیق
auf der richtigen Spur sein U در خط [راه] درست بودن
Nun denn! U خوب درست است!
Das stimmt nicht. U این درست نیست.
Der Apfel fällt nicht weit vom Stamm. <proverb> U درست شبیه پدر.
Wie der Vater, so der Sohn. U درست شبیه پدر
verfertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
in Kraft treten U قانونی درست شدن
anfertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
fertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
auf der richtigen Spur sein <idiom> U فرض های درست کردن
[Alles] in Ordnung. U همه چیز درست است.
Fehlfunktion {f} U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
Hand und Fuß haben <idiom> U از امتحان درست درآمدن [اصطلاح مجازی]
Jemandem etwas anhängen U پاپوش درست کردن برای کسی
wie es sich gehört <idiom> U آنطور که درست و مناسب است [اصطلاح]
ticken U کار کردن به نحوه ویژه یا درست
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Jemanden fälschlich bezichtigen U پاپوش درست کردن برای کسی
Sorusch sieht seinem Vater unheimlich ähnlich. U سروش درست شبیه به پدرش است.
Jemanden hereinlegen U پاپوش درست کردن برای کسی
Drehspieß {m} U سیخ گردان [برای درست کردن کباب]
Es wäre nicht richtig, Ihnen diese Informationenn zu geben. U درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
fundiert [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
belastbar [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
solide [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
einem Kind [zum Einschlafen] die Decke zurechtmachen U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
etwas schnell [ in aller Eile] zusammenschustern <idiom> U چیزی را تند آماده [درست] کردن [اصطلاح روزمره]
Die Vase muss gut eingepackt werden. U گلدان باید با ماده محافظ درست بسته بندی شود.
du tickst wohl nicht richtig U مگر مغز تو دیگر درست کار نمی کند؟ [اصطلاح روزمره]
Außer [Mit Ausnahme von] zwei Schülern konnte niemand die letzte Frage richtig beantworten. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Stimmt so. U اینطوری درست است. [نیازی نیست تاکسی ران پول خرد را پس بدهد ]
Jemanden auf Draht bringen <idiom> U کسی را یاد بدهند در کاری تند و درست تصمیم بگیرد [اصطلاح روزمره]
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
Verrückter Verkehr, nicht? U چقدر وضع ترافیک بد است. درست است؟
anpassen [an] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1این جا کار میکنم
1سلام دوستان این شعرو تقدیم میکنم به همه ی دوستان عزیزم امیدوارم خوشتون بیاد
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1Aufrechtes Beschäftigungsverhältnis
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com