Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (2244 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
so groß, dass ...
U
آنقدر بزرگ که ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hungrig wie ein Wolf
<idiom>
U
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
Ich habe Bärenhunger.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
Other Matches
so ... wie
<adv.>
U
آنقدر... که
so viele; dass ...
U
آنقدر زیاد که ...
[به تعداد زیادی که ...]
Jemanden zu Tode erschrecken
U
کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
Eiweiß schaumig
[steif]
[zu Schnee]
schlagen
U
سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
keinen Rat wissen
U
آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
Jemanden volllabern
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
Meine Großeltern sind von uns gegangen.
<idiom>
U
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Fossil
{n}
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
Museumsstück
{n}
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
Katastrophe
{f}
U
حادثه خیلی بد و بزرگ
[فاجعه بزرگ]
groß
<adj.>
U
بزرگ
massiv
<adj.>
U
بزرگ
älterer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
sich ausweiten
[zu]
U
بزرگ شدن
Erzschwindler
{m}
U
دروغگوی بزرگ
G-Dur
U
سل بزرگ
[موسیقی]
Flügel
{m}
U
پیانوی بزرگ
Edelmut
{m}
U
بزرگ منشی
Erzschwindel
{m}
U
دروغ بزرگ
Erzengel
{m}
U
فرشته بزرگ
Dickdarm
{m}
U
روده بزرگ
Böller
{m}
U
ترقه
[بزرگ]
Aorta
{f}
U
شریان بزرگ
Hauptschlagader
{f}
U
شریان بزرگ
Erzfeind
{m}
U
دشمن بزرگ
Dogge
{f}
U
نوعی سگ بزرگ
Berg
{m}
U
توده بزرگ
erweitern
U
بزرگ کردن
Kaufhaus
{n}
U
فروشگاه بزرگ
Supermarkt
{m}
U
بازار بزرگ
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
drastisch
<adj.>
U
زیاد
[بزرگ ]
gewaltig
<adj.>
U
زیاد
[بزرگ ]
im großen Stil
<adv.>
U
در مقیاس بزرگ
wachsen
U
بزرگ شدن
Dur
{n}
U
بزرگ
[موسیقی]
Dur
{n}
U
بزرگ
[موسیقی]
Bär
{m}
دب
[کوچک یا بزرگ]
Jemand's Intimfeind
{m}
U
دشمن بزرگ
aufziehen
U
بزرگ کردن
[بچه]
kleine
[große]
Portion
{f}
U
پرس کوچک
[بزرگ]
Abfahrt
{f}
U
خروج - در بزرگ راه -
B-Dur
{n}
U
سی بمل بزرگ
[موسیقی]
Ces-Dur
{n}
U
دو بمل بزرگ
[موسیقی]
Aufkauf
{m}
U
معامله تجاری بزرگ
Erzherzogtum
{n}
U
قلمرو دوک بزرگ
Zug
{m}
U
جرعه بزرگ
[آشپزی]
Blockbuchstabe
{m}
U
حرف بزرگ
[لاتین]
Blockschrift
{f}
U
حروف بزرگ
[لاتین]
Durtonleiter
{f}
U
گام بزرگ
[موسیقی]
Bogen
{m}
U
ورق بزرگ
[کاغذ]
Riesenfehler
{m}
U
اشتباه خیلی بزرگ
Großeinsatz
{m}
U
عملیات مقیاس بزرگ
Bierkrug
{m}
U
آبجو خوری بزرگ
Feuersbrunst
{f}
U
آتش سوزی بزرگ
Mammutaufgabe
{f}
U
وظیفه خیلی بزرگ
Großkonzern
{m}
U
شرکت سهامی بزرگ
großer Zeiger
{m}
U
عقربه بزرگ
[ساعت]
großer Schluck
{m}
U
جرعه بزرگ
[آشپزی]
Buschmeister
{m}
U
مار بزرگ گزنده
Foliant
{m}
U
کتاب قطع بزرگ
Durdreiklang
{m}
U
آکورد بزرگ سه صدایی
[موسیقی]
vergrößerte Mandeln
{pl}
U
بزرگ شدگی لوزه ها
[پزشکی]
umfassend
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
sich einen Bart wachsen lassen
U
بگذارند ریششان بزرگ شود
ein ordentlicher Schluck
[Schuss]
von etwas
U
یک جرعه بزرگ از چیزی
[آشپزی]
Urknall
{m}
U
انفجار بزرگ
[ستاره شناسی]
ausgiebig
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
biblische Ausmaße
U
به اندازه بسیار زیاد
[بزرگ]
extensiv
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
eingehend
<adj.>
U
گسترده
[پهناور]
[بزرگ]
[وسیع ]
ein Kind allein erziehen
U
کودکی را به تنهایی بزرگ کردن
riesig
<adj.>
U
کلان
[گنده]
[تنومند]
[خیلی بزرگ ]
Der riesige Sturm ist über Island gezogen.
U
این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
Erzherzog
{m}
U
دوک بزرگ
[عنوان شاهزادگان اتریش]
Deponie
{f}
U
محل بزرگ جمع آوری آشغال
Ich hätte gern eine Mischung von kleinen und grossen Banknoten.
U
من یک ترکیب ازاسکناس کوچک و بزرگ میخواستم.
größte gemeinsame Teiler
{m}
[ggT]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
größter gemeinsamer Teiler
{m}
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
Rad
{n}
mit Einpresstiefe null
U
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش
[ فناوری خودرو]
alleiner ziehender Vater
{m}
U
پدر که بدون همسر بچه بزرگ می کند
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Dragée
{n}
U
قرص بزرگ
[حبی که از یک قشر قندی پوشیده شده]
Container
{m}
U
کانتینر
[وسیله نقلیه بزرگ برای حمل بار]
dieses riesige Problem und seine zahlreichen Begleiterscheinungen
U
این مشکل بزرگ و نتیجه های چند شاخگی منفی بسیاری از آن
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten.
U
چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Es ist ein Haus im Superlative.
U
این خانه ای است با صفت عالی
[از هر نظر بسیار بزرگ و عالی]
.
großer Bruder
{m}
U
برادر بزرگ
[که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
Buchstabe
{m}
[Groß- oder Kleinbuchstabe ]
U
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
Urgroßeltern
{pl}
U
پدر و مادر پدر مادر بزرگ
Recent search history
Forum search
0
هیچکس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست هیچکدام ما مهم نیستیم دیگر
1
پدر بزرگ میخواهد این دو جوان عاشق را بهم برساند.
1
Die ldee
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com